آثار جامی

صفحه 8 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما خورشید را فروغ ده از عکس جام ما

2 گلگون می درآر به میدان کنون که هست رخش سپهر و توسن ایام رام ما

3 آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان کز گردش زمانه کشد انتقام ما

4 آورد آب رفته به جو باغ حسن را سرو بلند قامت طوبی خرام ما

1 کاش ویران شود از سیل فنا خانه ما تا کشد گنج جفا رخت به ویرانه ما

2 چرخ فیروزه که بینی ز شفق گلگونش درد آلوده سفالی ست ز خمخانه ما

3 ما و پیمان می ای زاهد پیمانه شکن دور باد آفت سنگ تو ز پیمانه ما

4 طرفه حالی که به یک حرف زبان نگشادیم قاف تا قاف جهان پر شد از افسانه ما

1 هر کجا جلوه کند آن بت چالاک آنجا خواهم از شوق کنم جامه جان چاک آنجا

2 مبریدم ز سر راهش اگر میرم زار بگذارید خدا را که شوم خاک آنجا

3 مزن آتش به من ای آه در آن کوی مباد دود خیزد ز سر این خس و خاشاک آنجا

4 شدم آواره شهری ز گرفتاری دل که ز خونریز غریبان نبود پاک آنجا

1 طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا ساقیا خیز که پرهیز حرام است اینجا

2 شیخ در صومعه گر مست شد از ذوق سماع من و میخانه که آن حال مدام است اینجا

3 لب نهادی به لب جام و ندانم من مست که لب لعل تو یا باده کدام است اینجا

4 بسته حلقه زلف تو نه تنها دل ماست هر کجا مرغ دلی بسته دام است اینجا

1 صبر از دل و دل از من و من از وطن جدا سهل است اگر نباشم ازان سیم تن جدا

2 سازد ز غصه همچو قبا جیب خویش چاک گر یک زمان فتد ز تنش پیرهن جدا

3 در بیستون ز ناله من گر صدا فتد ناله ز درد کوه جدا کوهکن جدا

4 هر صبحدم ز شوق تو پیش گل و سمن مرغ چمن جدا کند افغان و من جدا

1 تو را ای نازنین هر سو ز دلها صد سپه بادا به هر جا بگذری صد جان پاکت خاک ره بادا

2 همی ترسم شود آزرده آن تن ور نه می گفتم تو را هر شب درون دیده من خوابگه بادا

3 ز حکم عقل می بخشد فراغت عشق تو ما را همیشه عشق تو در کشور دل پادشه بادا

4 سیه رو خواندیم وان موجب صد سرخرویی شد سر مویی اگر گویم خطا رویم سیه بادا

1 برفت عقل و دل و دین و ماند جان تنها چو آن غریب که ماند ز کاروان تنها

2 چو خوان درد نهادی خیال را بفرست که منعمان ننشانند میهمان تنها

3 حدیث موی میانان چو در میان آید تو در خیال من آیی ازان میان تنها

4 ز زلف و خال و خطت چون رهم به حیله عقل گرفت از همه سو دزد پاسبان تنها

1 خال و خط جانفزاست اینها یا آفت جان ماست اینها

2 صبر و خرد از دلم چه جویی در دور تو خود کراست اینها

3 چشم تو هزار فتنه انگیخت ای شوخ چه فتنه هاست اینها

4 از جور و جفای تو ننالم کز همچو تویی وفاست اینها

1 روحی فداک ای صنم ابطحی لقب آشوب ترک و شور عجم فتنه عرب

2 کس نیست در جهان که ز حسنت عجب نماند ای در کمال حسن عجب تر ز هر عجب

3 هر کس نیافت جرعه ای از جام وصل تو زین بزمگاه تشنه جگر رفت و خشک لب

4 تا زلف تو شب است و رخت آفتاب چاشت «واللیل والضحی » است مرا ورد روز و شب

1 بدا برق بطحاء و الدمع ساکب زهی عشق مستولی و شوق غالب

2 خوش آن برق رخشان که از کوی جانان درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب

3 نگاری که روبند حوران جنت غبار دیارش به مسکین ذوایب

4 دلم سوخت از شوق او گر چه دایم خیال رخش هست با جان مصاحب

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی