آثار جامی

صفحه 8 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 بگشا دری از تیغ جفا سینه ما را وز سینه برون بر غم دیرینه ما را

2 چون ناوک دلدوز تو راحت نرساند هر مرهم راحت که رسد سینه ما را

3 ماییم و دل صاف چو آیینه چه داری محروم ز عکس رخت آیینه ما را

4 تو شاهی و ما عور و گداییم چه نسبت با اطلس زربفت تو پشمینه ما را

1 من پس زانوی غم تا یار هم زانوی کیست خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست

2 من نشسته روی بر آیینه زانوی خویش تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست

3 می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز گر نه بر مشکین غزال من گذشت این بوی کیست

4 سوی محرابم مخوان ای شیخ بنگر کین زمان نقش بسته در دلم شکل خم ابروی کیست

1 تو حور جنتی اما ز چشم فتانت ز بس که خاست بلا عذر خواست رضوانت

2 سحر به باغ گذشتی گشاد غنچه دهان که بوسه ای برباید ز لعل خندانت

3 چو دست طوق تو سازم ز ضعف نشناسند که هست بازوی من یا زه گریبانت

4 شد آفریده لبت زان زلال آب حیات که بر لب آمده است از چه زنخدانت

1 مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست

2 رضوان به هوای قد رعنای تو ای سرو جاوید وطن ساخته در سایه طوبی ست

3 منما به کس آن روی و در آیینه نظر کن زان رو که تماشای رخت هم به تو اولی ست

4 هر جا نفسی می گذرد زان لب شیرین آنجا چه مجال دم جان پرور عیسی ست

1 با اسیران نظری نیست تو را بر غریبان گذری نیست تو را

2 چون نیاری دگرم پیش نظر گر نظر با دگری نیست تو را

3 قول دشمن مشنو در حق من که ز من دوست تری نیست تو را

4 سرم از خاک درت دور مکن گر ز من درد سری نیست تو را

1 بس که می آیم به کویت شرم می آید مرا چون کنم جای دگر خاطر نیاساید مرا

2 از سر کویت من بی صبر و دل هر جا روم گر چه باغ خلد باشد دل فرو ناید مرا

3 هر طرف صد خوبرو در جلوه نازند لیک از همه نظاره روی تو می باید مرا

4 وه چه گفتم من که بینم گاه گاهی روی تو دیگری را خوبرو گفتن نمی شاید مرا

1 صد خارم از فراق تو در پای دل شکست وز گلشن وصال تو نامد گلی به دست

2 پرواز گاه مرغ دلم شاخ سدره بود از شوق دانه تو درین دامگه نشست

3 هر کس که هست جرعه کش جام لعل توست گر شیخ پارساست و گر رند می پرست

4 ز اوراق فضل و دفتر دانش دلم گرفت خواهم نهاد رهن می ناب هر چه هست

1 روی خود را مگو شریک مه است در نکویی که لاشریک له است

2 نارسیده به چارده سالت رویت افزون ز ماه چارده است

3 ملک هستی تمام طی کردم تا به وصلت هنوز نیمه ره است

4 تا تو بستی نقاب تو بر تو بر رخم خون بسته ته به ته است

1 جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است همه عنایت و لطف است چون به جای من است

2 وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم من و جفای تو کان خاصه از برای من است

3 چو قدر دولت وصل تو را ندانستم به داغ هجر که می سوزیم سزای من است

4 گهی که تیغ زنی دست ده که بوسه زنم که دستبوس تو آن لحظه خون بهای من است

1 روحی فداک ای صنم ابطحی لقب آشوب ترک و شور عجم فتنه عرب

2 کس نیست در جهان که ز حسنت عجب نماند ای در کمال حسن عجب تر ز هر عجب

3 هر کس نیافت جرعه ای از جام وصل تو زین بزمگاه تشنه جگر رفت و خشک لب

4 تا زلف تو شب است و رخت آفتاب چاشت «واللیل والضحی » است مرا ورد روز و شب

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی