آثار جامی

صفحه 86 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 من کیستم که چشم گشایم به روی تو این بس که می کنم به زبان گفت و گوی تو

2 ای آرزوی جان نظری کن به حال من زان پیشتر که جان دهم از آرزوی تو

3 خال نیم ز فکر میانت بلی مرا پیوند دیگر است به هر تار موی تو

4 هر صبح می کنم چو صبا ره سوی چمن باشد که یابم از گل نورسته بوی تو

1 چه کمر بسته ای به کین با من که خوشی با همه همین با من

2 سرو نازی و هرگزت ننشاند یک زمان بخت بر زمین با من

3 چه خطا دیده ای ز من که تو را شد چنان طبع نازنین با من

4 که به کام تو زهر با دگران خوشتر آید از انگبین با من

1 مرا تا کی ز کشتن بیم کردن خوشا پیش تو جان تسلیم کردن

2 معلم چون تو شوخی را ندانست به جز درس جفا تعلیم کردن

3 دهانت سر غیب آمد میان نیز خرد را کی توان تفهیم کردن

4 گرفت از شش جهت عشق تو خواهد مرا رسوای هفت اقلیم کردن

1 رسید ترک من از تاب می عرق کرده شکسته طرف کله جیب جامه شق کرده

2 صفای سینه اش از چاک پیرهن چون صبح هزار دلشده را اشک چون شفق کرده

3 به اتفاق جهانی گذشته از دل و دین به هر کجا گذری کیف ما اتفق کرده

4 برای باده و نقلش صبا به صحن چمن ز لاله کاسه نهاده ز گل طبق کرده

1 بیا وز لب لعل جامم بگردان دل از باده لعل فامم بگردان

2 به کوی خودم خوان و روی ارادت ز احرام بیت الحرامم بگردان

3 سگم نام کردی ورم فخر نبود بدین نام فرخنده نامم بگردان

4 علیک ار نگویی به دشنامی آخر زبان در جواب سلامم بگردان

1 منم ز مهر تو شبها به فکر ماه فتاده نشسته اشک فشان چشم بر ستاره نهاده

2 ز هر چه غیر تو در کنج عزلتیم نشسته به هر چه حکم تو بر پای خدمتیم ستاده

3 سگ توام به کمند جفا نوازش من کن چو نیست بخت که سازی مشرفم به قلاده

4 دلا مبند بر مرهم شکاف های خدنگش که بر تو آن همه درهای رحمت است گشاده

1 شدم ز مدرسه و خانقاه بیگانه سر نیاز من و آستان میخانه

2 صدای ذکر ریایی نمی دهد ذوقی خوشا نوای نی و نعره های مستانه

3 ز شیخ شهر چه می پرسی و محاسن او که شرح آن نتواند به صد زبان شانه

4 کجاست ساقی پیمان شکن که بفروشیم متاع توبه و تقوا به یک دو پیمانه

1 دل به جان درمانده وان جان جهان با دیگران من ز پا افتاده وان سرو روان با دیگران

2 آن که از خود دیدن جولان او رشک آیدم چون توانم دیدنش جولان کنان با دیگران

3 التفات او چه خرسندی دهد چون بینمش چشم ظاهر با خود و لطف نهان با دیگران

4 ای اجل بستان ز من این جان بی آرام را تا به کی باشد مرا آرام جان با دیگران

1 گوید نگار من چو ز هجران کنم گله ان تات ماشیا انا آتیک هروله

2 وان دم که رو نهم به ره جست و جوی او بر پای سعی من نهد از زلف سلسله

3 ور سر به جیب صبر کشم گویدم به ناز چون می دهد دلت که مرا می کنی یله

4 یارب چه موجب است که آن شاه دلنواز با بیدلی چو من کند اینسان معامله

1 منع سماع نغمه نی می کند فقیه بیچاره پی نبرد به سر نفخت فیه

2 می ده به بانگ نی که ندارم به فر عشق پروای ریش محتسب و سبلت فقیه

3 واعظ به طعن باده پرستان زبان گشاد یارب تویی پناه من از شر آن سفیه

4 ماییم و تیه هجر تو ای چشمه حیات یادی بکن ز حال جگرتشنگان تیه

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی