آثار جامی

صفحه 10 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 خوبان هزار و از همه مقصود من یکی ست صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی ست

2 خوش مجمعی ست انجمن نیکوان ولی ماهی کز اوست رونق آن انجمن یکی ست

3 خواهیم بهر هر قدمش تحفه دگر لیکن مقصریم که جان در بدن یکی ست

4 گشتم چنان ضعیف که بی ناله و فغان ظاهر نمی شود که درین پیرهن یکی ست

1 درویش را سرا سر کوی فنا بس است ترک متاع و خانه متاع سرا بس است

2 گو هرگزم ز فرش منقش مباش رنگ پهلو منقش از اثر بوریا بس است

3 گر خازن حرم نزند نعره درای از اشتران قافله بانگ درا بس است

4 نتوان نشستن از تک و پو در طریق عشق آن را که باد پا ندهد دست پا بس است

1 بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است در پی مطرب و می باش که کار این کار است

2 صف زده دردکشان پیش در میکده اند زاهد صومعه را وقت پس دیوار است

3 رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست مهره اش گر چه هزار است کم از زنار است

4 محتسب را که نهد پا ز حد شرع برون مردم آزار چه گویی که خدا آزار است

1 در همه شهر دلی کو که نه خون کرده توست یا درونی که نه از زخم غم آزرده توست

2 جان ز مژگان تو ریش است و دل از غمزه فگار هر که را می نگرم تیر جفا خورده توست

3 پرده برداشتی از راز من ای چرخ فلک آه ازین بوالعجبی ها که پس پرده توست

4 حرص نرگس نگر ای غنچه که با آن زر و سیم روز و شب چشم طمع دوخته بر خرده توست

1 چرخ را جامی نگون دان کز می عشرت تهی ست باده از جام تهی جستن نشان ابلهی ست

2 مرد جاهل جاه گیتی را لقب دولت نهد همچنان کاماس بیند طفل و گوید فربهی ست

3 از بقا گردون قبایی بر قد یک تن ندوخت خلعتی بس فاخر آمد عمر عیبش کوتهی ست

4 نیست شاخ میوه دار ایمن ز سنگ ناکسان خوش تهیدستی که او آزاده چون سرو سهی ست

1 ای صفات تو نهان در تتق وحدت ذات جلوه گر ذات تو از پرده اسما و صفات

2 ما گرفتار جهت از تو نشان چون یابیم ای سراپرده اجلال تو بیرون ز جهات

3 از ندای تو درافتاد صدایی به حرم خاست صد نعره لبیک ز اهل عرفات

4 مشرب زهد کجا چاشنی عشق کجا آن یکی ملح اجاج آمد و این عذب فرات

1 ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت است مطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت است

2 چشمم به روی شاهد و گوشم به بانگ چنگ ای پندگو برو که نه جای نصیحت است

3 جان مرا ز مرهم راحت نشان مپرس کز عاشقی نصیبه او داغ محنت است

4 پیکان آبدار که آید ز دست دوست بر عاشقان سوخته بارا رحمت است

1 می زند مشت به رویم که مبین سوی حبیب هیچ کس نیست چو من مشتکی از دست رقیب

2 گر نهد دست به نبض من محرور زند شعله چون شمع ز تاب تبم انگشت طبیب

3 هر که را عشق تو آداب خرد بر هم زد نیست ممکن که مودب شود از پند ادیب

4 روز آدینه به مقصوره درآ تا خواند خطبه سلطنت حسن به نام تو خطیب

1 ای درت کعبه ارباب نجات قبلتی وجهک فی کل صلات

2 بر سر کوی تو ناکرده وقوف حاجیان را چه وقوف از عرفات

3 رفته آوازه قند تو به مصر کوزه خود زده بر سنگ نبات

4 غم عشاق تو آخر نشود انزل الله علیهم برکات

1 قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست

2 آن را که دید شکل خوشت بامداد عید پروای عید و ذوق تماشای او کجاست

3 صد جان فدای قد تو کز جویبار حسن هرگز یکی نهال بدین نازکی نخاست

4 در دیده خاک پای تو گر زانکه هست حیف بر ما مگیر کین گنه از جانب صباست

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی