1 حریم منزل جانان برون ز عالم ماست خوشا کسی که درین گفت و گوی محرم ماست
2 ز بار غم قد ما حلقه گشت چون خاتم به فرق سنگ ملامت نگین خاتم ماست
3 جدا ز سروقدان فرش سبزه را در باغ بساط عیش مگو کان پلاس ماتم ماست
4 مزاج خسته دلان را به جز غم تو نساخت علاج ما به غم اولی اگر تو را غم ماست
1 مرا از درد تو بر سینه داغی ست که با آن داغم از مرهم فراغی ست
2 مگو دیگر نخواهم سوخت جانت به داغ خویشتن کین نیز داغی ست
3 من و ویرانه هجر ای خوش آن کس که با چون تو گلی بر طرف باغی ست
4 بنال ای عندلیب هجر دیده که باغ وصل عشرتگاه زاغی ست
1 پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت موی سفید کردم جاروب آستانت
2 ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت
3 کم زن گره میان را بر قصد من که ترسم تاب گره نیارد از نازکی میانت
4 لعل تو جان و من هم دارم رمیده جانی بنشین دمی که بادا جانم فدای جانت
1 دلم پیرانه سر با خردسالی ست که باغ حسن را نازک نهالی ست
2 شکار آهوی شیرافکن اوست به صحرای ختن هر جا غزالی ست
3 خیالش تا به چشمم جای کرده ست همه عالم به چشم من خیالی ست
4 نشانی از شرار سینه ماست به رویش هر کجا افتاده خالی ست
1 به گوش مه رسد آواز یاربم هر شب مهی تو نیز به گوش تو می رسد یارب
2 ز هجر روی تو روزم شب است وین شب را پدید نیست به غیر از سرشک من کوکب
3 رخت به چارده سال این جمال و خوبی یافت کجا رسد به تو ماه فلک به چارده شب
4 سرم چه لایق فتراک بستن است این بس که در رهت شود آزرده سم مرکب
1 ای آفتاب روی تو عکس فروغ ذات ظاهر ز زلف و خال و خطت کثرت صفات
2 زیر نقاب جعد مسلسل رخ تو کرد شرح بطون ذات و ظهور تعینات
3 چشمت به عشوه لب به شکرخنده می کند تفسیر آیه خلق الموت و الحیات
4 زان تیغ غمزه می برم از جان و دل امید درویش را چه چاره ز قطع تعلقات
1 تویی که درد و غمت یار ناگزیر من است جفا و هر چه رسد از تو دلپذیر من است
2 ز خون دل چه نویسم به لوح چهره خویش چو نیست بر تو نهان آنچه در ضمیر من است
3 کشم به پیش توجان لیک چون تو شاهی را چه التفات بدین تحفه حقیر من است
4 همین سعادت من بس که چون مرا بینی به خاطرت گذرد کین گدا اسیر من است
1 با تو یک دم بخت من همدم نمی سازد مرا در حریم وصل تو محرم نمی سازد مرا
2 با غم مهجوری و اندیشه دوری خوشم خاطر شاد و دل خرم نمی سازد مرا
3 دیگران را شاد دار ای جان به وصل خود که من عاشق غمخواره ام جز غم نمی سازد مرا
4 خواهم اندر عالمی دیگر ز هجرت خانه ساخت دیگر آب و خاک این عالم نمی سازد مرا
1 مرا چو قبله نگردد به عیدگه رویت ز عیدگه کنم آهنگ کعبه کویت
2 تو عید خلقی و قربانت آنکه مردم را کشد به غمزه خون ریز چشم جادویت
3 اگر چه نیست درین عید رسم مه دیدن نمی رود ز ضمیرم خیال ابرویت
4 گذشتم از هوس کعبه و طواف حرم همین بس است مرا حج که بگذرم سویت
1 ای شهسوار حسن که جانم فدای توست هر جا سری ست خاک ره باد پای توست
2 خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را هر سو هزار سوخته دل در دعای توست
3 مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید سرمایه حیات امید لقای توست
4 بیچاره عاشق تو که با درد انتظار شد در رهت غبار و هنوزش هوای توست