1 تا کی ز دیر آمدن و زود رفتنت خون ریزم از دو دیده که خونم به گردنت
2 جای تو نیست سینه تاریک و تنگ من تشریف ده که جای کنم چشم روشنت
3 دارم ز تو به هر سر مویی هزار درد دردا که نیست یک سر مو رحم بر منت
4 آهسته ران که می زند آتش به جان من هر شعله ای که می جهد از نعل توسنت
1 بوی جان یافتم ز پیرهنت گویی از جان سرشته شد بدنت
2 آه اگر نازنین تنت بینم من که مردم ز بوی پیرهنت
3 برگ گل گر چه نازک است و لطیف در لطافت نمی رسد به تنت
4 میوه های بهشت اگر چه خوش است از همه به گرفته ام ذقنت
1 پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت موی سفید کردم جاروب آستانت
2 ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت
3 کم زن گره میان را بر قصد من که ترسم تاب گره نیارد از نازکی میانت
4 لعل تو جان و من هم دارم رمیده جانی بنشین دمی که بادا جانم فدای جانت
1 تو حور جنتی اما ز چشم فتانت ز بس که خاست بلا عذر خواست رضوانت
2 سحر به باغ گذشتی گشاد غنچه دهان که بوسه ای برباید ز لعل خندانت
3 چو دست طوق تو سازم ز ضعف نشناسند که هست بازوی من یا زه گریبانت
4 شد آفریده لبت زان زلال آب حیات که بر لب آمده است از چه زنخدانت
1 ای واضح و الضحی جبینت واللیل نقاب عنبرینت
2 طاها ورقی ز داستانت یاسین علمی بر آستینت
3 جنت اثری ز فیض مهرت دوزخ شرری ز تف کینت
4 اسرار وجود را کماهی دیده نظر خدای بینت
1 صد شاخ گل تازه نشاندم به هوایت بازآ که یکی زان همه ننشست به جایت
2 بی نکهت پیراهن تو خرقه زدم چاک ای غنچه خندان بگشا بند قبایت
3 مرغی ز دلم گر ز پس مرگ بسازند جایی نپرد جز به در و بام سرایت
4 سایم به ته کفش تو رخ بهر تسلی چون دسترسم نیست که بوسم کف پایت
1 مرا چو قبله نگردد به عیدگه رویت ز عیدگه کنم آهنگ کعبه کویت
2 تو عید خلقی و قربانت آنکه مردم را کشد به غمزه خون ریز چشم جادویت
3 اگر چه نیست درین عید رسم مه دیدن نمی رود ز ضمیرم خیال ابرویت
4 گذشتم از هوس کعبه و طواف حرم همین بس است مرا حج که بگذرم سویت
1 قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست
2 آن را که دید شکل خوشت بامداد عید پروای عید و ذوق تماشای او کجاست
3 صد جان فدای قد تو کز جویبار حسن هرگز یکی نهال بدین نازکی نخاست
4 در دیده خاک پای تو گر زانکه هست حیف بر ما مگیر کین گنه از جانب صباست
1 لاله قدح باده و گل شاهد رعناست گلبانگ زنان مرغ چمن مطرب گویاست
2 بخرام سوی باغ که شادی و طرب را بی سعی تو و من همه اسباب مهیاست
3 تا گل تتق غنچه ز رخسار گشاده ست نرگس همه تن چشم شده بهر تماشاست
4 سبزه کشد از سوزن زنگار گرفته خاری که شکسته ز دی اندر جگر ماست
1 عاشق تو شهید تیغ بلاست سرکوی تو روضة الشهداست
2 جان پاکان نثار مقدم توست در رهت جان پاک خاک بهاست
3 هست از نیست گفت و گوی محال آن دهان هست لیک نیست نماست
4 به میانت که سر غیب آمد نیست دانا کسی خدا داناست