یاقوت لب تو قوت جان است از جامی غزل 144
1. یاقوت لب تو قوت جان است
وصل تو حیات جاودان است
...
1. یاقوت لب تو قوت جان است
وصل تو حیات جاودان است
...
1. مگو که قطع بیابان عشق آسان است
که کوههای بلا ریگ آن بیابان است
...
1. دلم ز هجر خراسان ازان هراسان است
که بحر فقر و محیط فنا خراسان است
...
1. کیست آن شوخ که مهمان تهیدستان است
که ز سر تا به قدم شعبده و دستان است
...
1. آن کیست سواره که بلای دل و دین است
صد خانه برانداخته در خانه زین است
...
1. روی خود را مگو شریک مه است
در نکویی که لاشریک له است
...
1. ای که جان و دل آگاه تو را همراه است
بی تو آگه نیم از خویش خدا آگاه است
...
1. مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست
او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست
...
1. خوبان هزار و از همه مقصود من یکی ست
صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی ست
...
1. سینه تنگم نه جای چون تو زیبا دلبری ست
خوش بیا بر چشم من بنشین که روشن منظری ست
...
1. مرا از درد تو بر سینه داغی ست
که با آن داغم از مرهم فراغی ست
...
1. دلم پیرانه سر با خردسالی ست
که باغ حسن را نازک نهالی ست
...