آثار جامی

صفحه 13 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 تو را صباحت ترک و فصاحت عرب است ملاحتی که میان عجم چنان عجب است

2 صحیفه ای ست وجود تو پر لطیفه حسن که از اصول صفات کمال منتخب است

3 مهت پدر شد و خورشید جد تعالی الله تو را میان بتان این چه رفعت نسب است

4 کجا رسد به تو کس چون تو را به هر سر موی هزار خوبی موروث و لطف مکتسب است

1 این چه رخسار و چه خط وین چه لب است وین چه چشم خوش و خال عجب است

2 زیر لب نقطه بود رسم چرا نقطه خال تو بالای لب است

3 طلب حسن عنایت ز رخت بنده را غایت حسن طلب است

4 شکل بالای تو شیرین نخلی ست که ز نوشین لبت آن را رطب است

1 وادی عشق که جز تشنه در او نایاب است ریگش از خون دل تشنه لبان سیراب است

2 خواب مرگ است در آن وادی و بیدار دلی شده در سایه هر خاربنش در خواب است

3 سربنه یا سر خود گیر که این وادی را قوت زاغان همه از مغز اولوالالباب است

4 خارها خم شده بر خار مغیلان گویی جذب جان را ز تن خسته دلان قلاب است

1 ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت است مطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت است

2 چشمم به روی شاهد و گوشم به بانگ چنگ ای پندگو برو که نه جای نصیحت است

3 جان مرا ز مرهم راحت نشان مپرس کز عاشقی نصیبه او داغ محنت است

4 پیکان آبدار که آید ز دست دوست بر عاشقان سوخته بارا رحمت است

1 خطت گرد لب آن مشکین نبات است که رسته بر لب آب حیات است

2 به هر کس دارد آن چشم التفاتی به حال ما چرا بی التفات است

3 به راه کعبه وصلت دو چشمم یکی چون دجله وان دیگر فرات است

4 زکات لب بده ای نامسلمان که یک رکن از مسلمانی زکات است

1 ابروی خوشت که ماه عید است انگشت نمای اهل دید است

2 از روی تو عید عاشقان را صبحی به مبارکی دمیده ست

3 هر سال یکی ست عید روزه ما را همه روزه از تو عید است

4 شد عید من از رخت خجسته زین عید خجسته تر که دیده ست

1 تارک درویش تارک فارغ از تاج زر است کمترین ترک از کلاه تارکش ترک سر است

2 کی مکمل گردد از ترک دو عالم آن کلاه زانکه ترک دیدن آن ترک ترکی دیگر است

3 سخره نفس بهیمی را نزیبد تاج فقر سر که هست افسار را درخور نه جای افسر است

4 زن بود کز زرد کند زیور برای دست خویش دست مردان را همین افشاندن زر زیور است

1 منشور دولتی که ز عشقم میسر است طغرایش آن خطی ست که بر دور ساغر است

2 با من ز سعد و نحس مزن دم که خط جام حرز امانم از خطر چرخ و اختر است

3 بودم به خواب خوش که رسید از حریم دیر پیری که رشحه قدحش رشک کوثر است

4 گفت ای پسر دریغ بود نقد زندگی در دست آن حریف که مرگش برادر است

1 یار رفت از دیده لیکن روز و شب در خاطر است گر به صورت غایب است اما به معنی حاضر است

2 عاشق اندر ظاهر و باطن نبیند غیر دوست پیش اهل باطن این معنی که گفتم ظاهر است

3 در حضور دوست هر جانب نظر کردن خطاست یک زمان حاضر نشین ای دل که جانان ناظر است

4 خاطرم خوش نیست هرگز جز به زیر بار عشق پیش عاشق هر چه جز عشق است بار خاطر است

1 بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است در پی مطرب و می باش که کار این کار است

2 صف زده دردکشان پیش در میکده اند زاهد صومعه را وقت پس دیوار است

3 رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست مهره اش گر چه هزار است کم از زنار است

4 محتسب را که نهد پا ز حد شرع برون مردم آزار چه گویی که خدا آزار است

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی