1 بر درت جا کنند اهل نجات رفع الله قدرهم درجات
2 گر تو خواهی زکات خوبی داد ما فقیریم و مستحق زکات
3 هر که دارد وقوف ازین سر کوی لا یرید الوقوف بالعرفات
4 تا تو شویی ز می لب چو شکر آب شد قند و کوزه گشت نبات
1 ای ترک شوخ این همه ناز و عتاب چیست با دل شکستگان ستم بی حساب چیست
2 دارم تظلمی به تو آهسته ران سمند ای سنگدل به رغم منت این شتاب چیست
3 گفتی شبی به خواب تو آیم ولی چه سود چون من به عمر خویش ندانم که خواب چیست
4 گر من نه غرق آتش و آبم ز شوق تو این سینه پر آتش و چشم پر آب چیست
1 تا کی ز دیر آمدن و زود رفتنت خون ریزم از دو دیده که خونم به گردنت
2 جای تو نیست سینه تاریک و تنگ من تشریف ده که جای کنم چشم روشنت
3 دارم ز تو به هر سر مویی هزار درد دردا که نیست یک سر مو رحم بر منت
4 آهسته ران که می زند آتش به جان من هر شعله ای که می جهد از نعل توسنت
1 ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما کوتاه ز دامان تو دست هوس ما
2 ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست سرتاسر آفاق صدای جرس ما
3 آن بلبل مستیم که دور از گل رویت این گلشن نیلوفری آمد قفس ما
4 از دود دل ما حذر ای شعله شوقت آتش زده در خرمن خاشاک و خس ما
1 وادی عشق که جز تشنه در او نایاب است ریگش از خون دل تشنه لبان سیراب است
2 خواب مرگ است در آن وادی و بیدار دلی شده در سایه هر خاربنش در خواب است
3 سربنه یا سر خود گیر که این وادی را قوت زاغان همه از مغز اولوالالباب است
4 خارها خم شده بر خار مغیلان گویی جذب جان را ز تن خسته دلان قلاب است
1 چون نصیب ما نشد وصل حبیب ما و درد بی نصیبی یا نصیب
2 درد دوری زان در از من پرس و بس محنت غربت نداند جز غریب
3 گر چه از نزدیک خوب است آن دو رخ دور بهتر باشد از چشم رقیب
4 کی توان سودای عاشق را علاج ترک این ماخولیا کن ای طبیب
1 باز چشمم درفشان از لعل گوهربار کیست اشک من زین گونه گلگون از گل رخسار کیست
2 زیر دیوار تو هر شب زار نالم تا سحر بر لب بام آ شبی کین ناله های زار کیست
3 چشم می دارند خلقی دیدن رویت به خواب تا خود این دولت نصیب دیده بیدار کیست
4 من نمی گویم تو کردی چاک ها در جان من هر که بیند جان من داند که اینها کار کیست
1 کیست آن شوخ که مهمان تهیدستان است که ز سر تا به قدم شعبده و دستان است
2 مجلس از رشک رخش داغ نه گلزار است خانه از سرو قدش طعنه زن بستان است
3 تا لبش چاشنیی در قدح باده فکند رفته بر چرخ برین عربده مستان است
4 عیش را داد بده کام دل از می بستان که ز هر گوشه صدای بده و بستان است
1 تا عشق توام زبون گرفته ست دل قاعده جنون گرفته ست
2 چون لاله مرا ز داغ عشقت آتش به همه درون گرفته ست
3 گل را ز بنفشه نیست آن حسن کز خط رخ تو کنون گرفته ست
4 از شحنه روزگار ما را لعل تو خطی به خون گرفته ست
1 این همه خونابه کاندر چشم گریان من است گشته پیدا از جراحت های پنهان من است
2 قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است
3 پرده از راز دلم چون غنچه برخواهد گرفت چاک ها کز شوق آن اندر گریبان من است
4 خواب دیدم دوش کان لب می گزم اینک هنوز در لبش مانده نشان زخم دندان من است