چرخ را جامی نگون دان کز می عشرت تهی از جامی غزل 156
1. چرخ را جامی نگون دان کز می عشرت تهی ست
باده از جام تهی جستن نشان ابلهی ست
...
1. چرخ را جامی نگون دان کز می عشرت تهی ست
باده از جام تهی جستن نشان ابلهی ست
...
1. ای شهسوار حسن که جانم فدای توست
هر جا سری ست خاک ره باد پای توست
...
1. در همه شهر دلی کو که نه خون کرده توست
یا درونی که نه از زخم غم آزرده توست
...
1. صبح دولت را فروغ از آفتاب روی توست
قبله رندان مقبل گوشه ابروی توست
...
1. نقاش ازل کان خط مشکین رقم اوست
یارب چه رقم های عجب در قلم اوست
...
1. جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است
همه عنایت و لطف است چون به جای من است
...
1. تویی که درد و غمت یار ناگزیر من است
جفا و هر چه رسد از تو دلپذیر من است
...
1. این همه خونابه کاندر چشم گریان من است
گشته پیدا از جراحت های پنهان من است
...
1. ز دل زبانه آتش که در دهان من است
به شرح داغ دل آتشین زبان من است
...
1. هر نشان کز خون دل بر دامن چاک من است
پیش اهل دل دلیل دامن پاک من است
...
1. نامه کز جانان رسد منشور اقبال من است
مهر او بر نامه نقش لوح آمال من است
...
1. حریم منزل جانان برون ز عالم ماست
خوشا کسی که درین گفت و گوی محرم ماست
...