آثار جامی

صفحه 15 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است

2 به زلف عمر و به لبها حیات اهل دلی بیا که عمر عزیز و حیات مغتنم است

3 دلم نیافت نشان زان دهان به ملک وجود نهاده روی کنون در ولایت عدم است

4 ز صحبتم تو ملولی عظیم و من مشتاق مراست غم که جدایم ز تو تو را چه غم است

1 هلال عید جستن کار عام است هلال عید خاصان دور جام است

2 بیا ساقی که امشب توبه ما ز می چون روزه فردا حرام است

3 برافراز آتشی دیگر ز باده که دیگ ما ز روزه نیم خام است

4 ز روزه رخنه شد ایام عیشم خوشا رندی که عیش او مدام است

1 نهفته سیم به زیر قبا که این بدن است گرفته برگ سمن را به بر که پیرهن است

2 بسن ز پیرهن اندام نازکش که مگر در آب گشته عیان عکس لاله و سمن است

3 اگر کنند به گل نازنین تنش را باد رود ز تاب تعالی الله این چه لطف تن است

4 کله شکسته کمر بسته برگذشت از من گذشت عمری و آن مشکل پیش چشم من است

1 آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است

2 آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است

3 تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی چشم من گه بر کنار بام و گه بر روزن است

4 گر چه می پوشد ز ما لطف تنت را پیرهن کی توان پوشیدن آن لطفی که در پیراهن است

1 یاقوت لب تو قوت جان است وصل تو حیات جاودان است

2 زلف تو بر آفتاب تابان از شعر سیاه سایه بان است

3 بستی به لباس کج کلاهان بر موی کمر که این میان است

4 راندی به لب شکر دهانان در هیچ سخن که این دهان است

1 مگو که قطع بیابان عشق آسان است که کوههای بلا ریگ آن بیابان است

2 حدیث چتر مرصع به میر قافله گوی که سایه بان ز ره ماندگان مغیلان است

3 فراز و شیب ره از رهروان گرم مپرس که پیش مرغ هوا کوه و دشت یکسان است

4 ز ناز چون نکشیدی به کعبه دامن وصل چه چاک ها که ازین حسرتش به دامان است

1 دلم ز هجر خراسان ازان هراسان است که بحر فقر و محیط فنا خراسان است

2 نخست گوهر از آن بحر شاه بسطامی ست که قطب زنده دلان و خداشناسان است

3 بکش لباس رعونت که شیخ خرقانی ستاده خرقه به کف بهر بی لباسان است

4 بگو سپاس مهین عارفی که در مهنه ست که عشق در پی آزار ناسپاسان است

1 کیست آن شوخ که مهمان تهیدستان است که ز سر تا به قدم شعبده و دستان است

2 مجلس از رشک رخش داغ نه گلزار است خانه از سرو قدش طعنه زن بستان است

3 تا لبش چاشنیی در قدح باده فکند رفته بر چرخ برین عربده مستان است

4 عیش را داد بده کام دل از می بستان که ز هر گوشه صدای بده و بستان است

1 آن کیست سواره که بلای دل و دین است صد خانه برانداخته در خانه زین است

2 ماهی ست درخشنده چو بر پشت سمند است سروی ست خرامنده چو بر روی زمین است

3 آشوب جهان است اگر اسپ سوار است آسایش جان است اگر بزم نشین است

4 در آتش و آبم ز دل و دیده چو دیدم کافروخته رخسار و عرق کرده جبین است

1 روی خود را مگو شریک مه است در نکویی که لاشریک له است

2 نارسیده به چارده سالت رویت افزون ز ماه چارده است

3 ملک هستی تمام طی کردم تا به وصلت هنوز نیمه ره است

4 تا تو بستی نقاب تو بر تو بر رخم خون بسته ته به ته است

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی