آثار جامی

صفحه 11 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 گر آن بی وفا عهد یاری شکست خدا یار او باد هر جا که هست

2 نه زین شهر بار سفر بست و رفت که از کوی مهر و وفا رخت بست

3 میفشان سرشک از مژه دمبدم که شد خانه تن ازین سیل پست

4 مزن بر دلم زخم و مرهم بنه که پیوند نتوان چو شیشه شکست

1 گفتمش ای سخت دل عهد تو سست است از نخست گفت تا کی گوییم در روی چندین سخت و سست

2 گفتمش در عاشقی ما رند و بی باکیم و مست گفت در عاشق کشی ما نیز چالاکیم و چست

3 گفتمش در خاک محنت دانه می پاشم ز اشک گفت ازین تخم و زمین جز سبزه حسرت نرست

4 گفتمش عمری ست می جویم ز لعلت کام دل گفت عاشق نیست آن کز دوست کام خویش جست

1 پیش ازان روزی که گردون خاک آدم می سرشت عشق در آب و گلم تخم تمنای تو کشت

2 پای تا سر جمله لطفی گویی استاد ازل طینت پاکت نه ز آب و گل ز جان و دل سرشت

3 روی بنما تا به طاق ابرویت آرند روی طاعت اندیشان ز مسجد بت پرستان از کنشت

4 هیچ باور نامدت هر چند چشم خون فشان بر در و دیوار آن کو شرح شوق ما نوشت

1 گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت به که باشد روزنی بر جای آن خشت از بهشت

2 گیسو اندر پاکشان روزی برون آ تا شود چون بهشت ای حوروش خاک درت عنبر سرشت

3 رشته جان است ایوان وصالت را کمند وه که چرخ تیز گرد این رشته را کوتاه رشت

4 بت پرستان را ز دل سر برزند نور یقین گر ز شمع رویت افروزند قندیل کنشت

1 عشقت که بود کعبه ارباب سلامت ریگ حرمش نیست به جز سنگ ملامت

2 شهری که نه جای تو در او خانه نگیریم در بادیه کس را نشود عزم اقامت

3 ذوقی رسد از نامه تو روز فراقم کز نامه طاعت نرسد روز قیامت

4 از آتش دل سر به فلک برده علم بین بر خاک شهید غمت این ست علامت

1 بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت گرفتم قوت جان از حقه لعل شکربارت

2 غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد کز آب چشمه خورشید شوید گرد رخسارت

3 کلاه دلبری کج نه سمند ناز جولان ده که باشد همت نیکان ز چشم بد نگهدارت

4 کمند جعد خم در خم گر اینسان افکنی بینم همه گردنکشان ملک را آخر گرفتارت

1 چشم بگشادم پس از هجران به ابروی خوشت ماه عید وصل نو کردم به روی مهوشت

2 خط نمودی پرتوی ناتافته زان رخ هنوز سوختم از دود تو ناگشته گرم از آتشت

3 یک نهال آرزو در باغ جان ما نشان گو خدنگی باش کم ای ترک شوخ از ترکشت

4 یک دوسه بوسه کرم کن چاره درد مرا نازک است آن لب نمی آزارم از پنج و ششت

1 در کنج غم نشستم خورسند باخیالت خوشوقت آن که بیند هر ساعتی جمالت

2 این بس که سوزیم جان هر دم به داغ هجران من کیستم که باشم شایسته وصالت

3 تیغم به فرق راندی وز فرقتم رهاندی جان باد دستمزدت تن باد پایمالت

4 دور از لب تو مردم لب تشنه جان سپردم هرگز نخورده آبی از چشمه زلالت

1 پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت

2 رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت

3 خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز پادشاهی تو و خوبان همه خیل و حشمت

4 چون شوم پیش تو محرم من محروم که نیست باد را زهره احرام حریم حرمت

1 گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت هزار جان گرامی فدای هر قدمت

2 فکند سرو قدت بر من از کرم سایه مباد از سر من دور سایه کرمت

3 به یک نگاه تو رستم ز ننگ هستی خویش خوش آن که سوی وی افتد نگاه دمبدمت

4 نیاید از تو ستم ور ستم کنی به مثل ز رحمت دگران خوشتر آیدم ستمت

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی