آثار جامی

صفحه 83 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 آب چشمم تا به ماهی رفت و آهم تا به ماه هست بر درد دل من ماه تا ماهی گواه

2 شد معلم پیر در تعلیم خلق اما چه سود چون ندارد ابجد عشقت درست آن طفل راه

3 بعد ایامی که می بینم رخت پیش نظر گاه آب دیده مانع می شود گه دود آه

4 خاک پایت را نگه می دارد از رویم رقیب آن سیه رو هیچ روی من نمی دارد نگاه

1 رسید از ره آن شاه خوبان پیاده قبا چست کرده کله کج نهاده

2 پی قتل عشاق ز ابرو و غمزه کمانی کشیده خدنگی گشاده

3 ز روی زمین چون قدم برگرفته جهانی به خدمت زمین بوسه داده

4 سرشکم که هرگز ستادن نداند چو با خاک پایش رسیده ستاده

1 سلام الله ما ناحت حمامه لفقد الالف او جادت غمامه

2 علی اکناف واد فیه حلت سعاد بالسعادة والسلامه

3 اگر در نامه درد دل نویسم شود گلگون ز آب دیده نامه

4 وگر با خامه سوز سینه گویم علم بیرون زند آتش ز خامه

1 نامه سربسته آمد غنچه و مضمون او حسب حال بلبل و شرح دل پر خون او

2 قصد لیلی باشد از جعد مسلسل عرض حسن زان چه غم دارد که گردد بیدلی مجنون او

3 خضر را خواهی که بینی بر لب آب حیات خط سبزارنگ بین گرد لب میگون او

4 چون به میزان لطافت نیست وزنی سرو را چند خود را برکشد پیش قد موزون او

1 صوفی متاع صومعه رهن شراب کن پیرانه سر تلافی عهد شباب کن

2 مستم ز نشئه می عشق پریوشی بر یاد لعلش از دو سه جامم خراب کن

3 عیب است لاف عشق جوانان و عهد شیب موی سفیدم از می گلگون خضاب کن

4 بدنام و شهر رانده و رسوای عالمیم ای پارسا ز صحبت ما اجتناب کن

1 آن شوخ رسید اینک و خلقی به نظاره چون نیست مرا طاقت نظاره چه چاره

2 هر کس به سر راه رود بهر تماشا مسکین من حیران کنم از راه کناره

3 خواهم که دوم پیش عنانش چو غلامان هر جا که رسد پیش من آن ماه سواره

4 چو ماتمیان چند کنم نوحه در آن کوی رخساره خراشیده و پیراهن پاره

1 رمید آن آهوی مشکین ز من آه نای عنی غزال کنت اهواه

2 خدا را ای صبا آگاهیم ده که آن آهو کجا دارد چراگاه

3 ز ما بگریخت چون مشکین غزالی الا یالیت شعری این مرعاه

4 نیارم شرح کردن آنچه دیدم من از نادیدن آن نازنین ماه

1 مهی از راه برآمد نه که افزون ز مه است این سر من خاک ره او اگر آن کج کله است این

2 همه حسن است و ملاحت همه لطف است و صباحت نه بت چارده ساله که مه چارده است این

3 شده بر هر سر راهش سپهی جمع ز خوبان بشکن گو سپه شه که شه صد سپه است این

4 نه مرا بستر لعل است شب اندر ته پهلو که ز خون مژه بسته جگر ته به ته است این

1 ای دل و دیده هر دو خانه تو سر من خاک آستانه تو

2 کاش بر من رسد نه بر توسن دمبدم زخم تازیانه تو

3 همه تن گوش می شوم از شوق هر کجا می رود فسانه تو

4 هر کسی خوش به گوشه طربی من و غمهای بی کرانه تو

1 شبی چون مه نمودی روی نیکو برآمد نعره از انجم که ما هو

2 رمد آهو ز مردم با تک تیز درین شیوه تو بگذشتی ز آهو

3 برت هست آیتی در لطف و رخ نیز گه از برخوانم این آیت که از رو

4 سرشکم خواهد از زانو گذشتن ز شوقت چند گریم سر به زانو

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی