از سبزه بر گل خط می فزایی از جامی غزل 980
1. از سبزه بر گل خط می فزایی
دل می فریبی جان می ربایی
...
1. از سبزه بر گل خط می فزایی
دل می فریبی جان می ربایی
...
1. سینه ام را چاک کن وآنجا درآی
خلوت خاص است در بگشا درآی
...
1. هر سر مو بر دل من گر زبانی داشتی
از غم عشق تو فریاد و فغانی داشتی
...
1. گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی
من عاشق توام تو بگو یار کیستی
...
1. در دل چاکم درون از چشم روشن آمدی
خانه در باز و تو همچون مه ز روزن آمدی
...
1. کاش من بیدل از سگان تو بودی
تا ز مقیمان آستان تو بودی
...
1. من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی
کجا زین گونه رسوا گشته هر انجمن بودی
...
1. شنیده ام که به گلچهره ای نظر داری
ز شوق لاله رخی داغ بر جگر داری
...
1. اگر چه در لب جانبخش انگبین داری
ز ناوک مژه صد نیش در کمین داری
...
1. ز شهر تن نکنی دل به ملک جان نرسی
بر این جهان ننهی پا بر آن جهان نرسی
...
1. ای غمت آرزوی جان کسی
درد تو مایه درمان کسی
...
1. ای سرشک من ز لعلت با می گلگون یکی
شد می گلگون مرا دور از لبت با خون یکی
...