1 رسید یار طریق جفا رها کرده گره ز ابرو و برقع ز روی وا کرده
2 نموده همچو گل از غنچه پیرهن ز قبا هزار پیرهن صبر را قبا کرده
3 فشانده رشحه خوی از رخ و غبار از زلف شمیم سنبل و گل همره صبا کرده
4 کشیده خط خطا بر من و نیارم برد گمان که رای صوابش درین خطا کرده
1 منم اکنون به سر کوی وفا خاک شده هر چه جز عشق تو ز آلایش آن پاک شده
2 مرهم ریش کسانی و ازین درد مرا سینه مجروح و دل افگار و جگر چاک شده
3 تند مخرام و ببین هر طرفی شیفته ای فتنه بر شیوه آن قامت چالاک شده
4 منکر عشق مشو خواجه که بدنامی عشق همه زین هرزه روی چند هوسناک شده
1 آن دو رخ را که نبینیم مگر ماه به ماه به جمال تو که هستیم به جان نیکو خواه
2 گر کشی از پی نخجیر گه صید کمان برکشد آهوی مسکین ز دل سوخته آه
3 جمله خوبان به رخت خط غلامی دادند هست آن خال سیه نیز بر این جمله گواه
4 بر ندارم ز رهت روی اگر سر برود چه کنم کز ازل اینگونه شدم روی به راه
1 ای گشته دلم هزار باره از تیغ غمت هزار پاره
2 من غرقه میان خون ز گریه خوش خنده زنان تو از کناره
3 نزدیک به مردنم ز شوقت بگذار ز دور یک نظاره
4 جز تیغ تو نیست چاره ما باز آ که به دست توست چاره
1 طره شبرنگ و جعد مشکسای خویش بین در خم هر موی صد دل مبتلای خویش بین
2 بر لب بام آ شبی هر سو چو من افتاده ای سر نهاده زیر دیوار سرای خویش بین
3 برنشان پای تو رخ سوده ام شب تا سحر از رخم اینک نشان بر خاک پای خویش بین
4 ز آرزوی یک نظر می میرم ای سلطان حسن سرکشی از سر بنه سوی گدای خویش بین
1 زهی چشم جهان بین روشن از تو به چشم ما جهان چون گلشن از تو
2 مکن گو خانه ام روشن مه پر که پر ماه است بام و روزن از تو
3 ز بس در دلیری استاد گشتی بتان گیرند تعلیم این فن از تو
4 لبت گر جان ستان بودی چو غمزه نبردی جان سلامت یک تن از تو
1 همچو شمعم به زبان شعله زند آتش آه گر نه بگشایدم از سینه بر او تیغ تو راه
2 لب لعلت که زد از خط به دلم مهر وفا چون نگینی ست پی مهر زدن کرده سیاه
3 بیدلان را به نگاهی چو نگه داری دل از دو چشم تو تمام است مرا نیم نگاه
4 خال مشکین که بر آن چاه زنخدان بینی حبشی بچه ای افتاده ز شوخی ست به چاه
1 کس وصالت چنین نخواست که من وز فراقت چنین نکاست که من
2 گفته ای بر رخم که عاشق تر چهره زرد من گواست که من
3 همه کس مبتلای توست ولی نه بدین گونه مبتلاست که من
4 دل که درمانده جدایی توست نه چنان از درت جداست که من
1 گشاد از چهره مشکین برقع آن مه ارانی فیه وجه الله جهره
2 ز قدش چون درخت وادی طور شنیدم مژده انی اناالله
3 لبش بگشاد مهر از حقه لعل ز اسرار حقیقت گشتم آگه
4 به رویش ماه را از هیچ وجهی نباشد دعوی خوبی موجه
1 میفکن به روز دگر قتل بنده که روز دگر را که مرده که زنده
2 بود حق بنده ز تیغ تو زخمی خدا را مکن ظلم در حق بنده
3 نبودم پسندیده صحبت تو به دیداری از دور کردم بسنده
4 ز چاک گریبان تن نازک تو مرا چاک در دامن جان فکنده