آثار جامی

صفحه 80 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 هر کس که نیست زنده به عشق تو مرده به خود مرده پیش زنده دلان از فسرده به

2 هر کس نهال شوق تو در باغ جان نکشت از نخل آرزو بر دولت نخورده به

3 چون چرخ سفله می دهد اندر نواله زهر دست هوس به خوان نوالش نبرده به

4 ای شیخ سبحه را مشمر شرط راه فقر کان رشته از قبیل علایق شمرده به

1 ای دل من صید دام زلف تو دام دلها گشته نام زلف تو

2 بند شد در زلف تو دلها تمام دام و بند آمد تمام زلف تو

3 داد تشریف غلامی بنده را زلف تو ای من غلام زلف تو

4 لایق رخسار گلرنگ تو نیست جز نقاب مشکفام زلف تو

1 گر سرم خاک گشت بر در تو باد جانا سعادت سر تو

2 پست شد همچو سایه سرو بلند پیش شمشاد سایه پرور تو

3 تن چون موی من بود جان را یادگار از میان لاغر تو

4 سر زلفت به شهپر طاووس می پراند مگس ز شکر تو

1 منم چو صبح ز شوق تو جامه شق کرده ز مهر عارض تو اشک چون شفق کرده

2 ز لطف خویش به هر جا گشاده گل ورقی به خط سبز رخت نسخ آن ورق کرده

3 به صحن باغ گذر کانچه داشت غنچه گره گل از برای نثار تو بر طبق کرده

4 نشسته بر رخ گل شبنم است یا ز نسیم شنیده نکهت تو وز حیا عرق کرده

1 ای غمت شادکامی دل من وز غمت پر تمامی دل من

2 شد به عشق تو در جهان بدنام این بود نیکنامی دل من

3 صرف سودای زلف و خال تو شد نقد عمر گرامی دل من

4 گرد رخ دور خط مشکینت هست طوق غلامی دل من

1 ای ز همه صورت خوب تو به صورک الله علی صورته

2 روی تو آیینه حق بینی است در نظر مردم خودبین منه

3 بلکه حق آیینه و تو صورتی وهم دویی را به میان ره مده

4 صورت از آیینه نباشد جدا انت به متحد فانتبه

1 اینک سوار می رسد آن ترک کج کلاه خلقی نهاده روی تظلم به خاک راه

2 آویخته ز طرف کمر جان صد اسیر بر هم زده به تیغ مژه قلب صد سپاه

3 در تاب ماه عارضش از باده صبوح مخمور چشم جادویش از خواب چاشتگاه

4 هر سو ز شوق طلعتش افغان اهل درد هر جا ز ظلم غمزه اش آواز دادخواه

1 پیاده سوی چمن سرو من گذار مکن به سبزه و سمن آن پای را فگار مکن

2 به خون نشست گل از رشک سبزه بهر خدا که پا برهنه دگر گشت جویبار مکن

3 گل است آن کف پا گل به پیش او خاری به خاک پات که آزار گل به خار مکن

4 به خنجر ستم و جور سینه ام مشکاف چو لاله داغ نهان من آشکار مکن

1 قبای ناز درپوش و نیاز پادشاهان بین کلاه دلبری کج نه شکست کج کلاهان بین

2 غم شبهای ما خواهی که چون روزت شود روشن بیا و ناله شبگیر و آه صبحگاهان بین

3 چو کس را باز نبود در حریم حرمتت باری سمند ناز بیرون ران و حال دادخواهان بین

4 ز دود دل سیه شد روی ما شبهای هجر ای مه زکات حسن را روزی سوی این روسیاهان بین

1 من برنخواهم داشت دل از مهر یاری همچو تو آخر چرا شوید کسی دست از نگاری همچو تو

2 زینسان که تو ای نازنین جولان کنی از پشت زین ناید به میدان بعد ازین چابک سواری همچو تو

3 گفتی برو در کنج غم بنشین صبوری پیشه کن آخر صبوری چون توان بی غم گذاری همچو تو

4 در سینه گر خارم خلد یا خارخارم در جگر حاشا که دل دیگر کنم با گل عذاری همچو تو

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی