ای که از شاخ گل لطیف تری از جامی غزل 932
1. ای که از شاخ گل لطیف تری
روی خود بین به گل چه می نگری
...
1. ای که از شاخ گل لطیف تری
روی خود بین به گل چه می نگری
...
1. به روی من از لطف بگشا دری
مرا زین درم بر در دیگری
...
1. ای مرغ سحر چند کنی ناله و زاری
از درد که می نالی و اندوه که داری
...
1. مرا بر دل است از تو چون کوه باری
وز آن کوه چشمم بود چشمه ساری
...
1. کیم من بیدلی بی اعتباری
غریبی بی نصیبی خاکساری
...
1. مرا بس بر سر میدان عشاق این سرافرازی
که روزی پیش چوگانت کنم چون گوی سربازی
...
1. زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی
ز تیغ غمزه ات نو دمبدم آیین خونریزی
...
1. الله الله چه شوخ دیده کسی
که به فریاد هیچ کس نرسی
...
1. ای که جز قتل محبان هنری نشناسی
قم سریعا و خذالسیف فهذا رأسی
...
1. لی حبیب عربی مدنی قرشی
که بود درد و غمش مایه شادی و خوشی
...
1. با هر که غیر ماست چو شیر و شکر خوشی
با ما چه موجب است که چون آب و آتشی
...
1. گهی در دل گهی در دیده باشی
دلم را خون کنی وز دیده پاشی
...