ز مشک تر خطی داری و خالی از جامی غزل 956
1. ز مشک تر خطی داری و خالی
ندیده از تو مشکین تر غزالی
1. ز مشک تر خطی داری و خالی
ندیده از تو مشکین تر غزالی
1. ای باغ حسن را جمال تو خرمی
چشم بد از تو دور که محبوب عالمی
1. دارند جان و دل به تو هر یک تظلمی
ای پادشاه حسن خدا را ترحمی
1. ارید بسط غرامی الیک بعد سلامی
و لیس کل کلامی یفی ببعض غرامی
1. سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی
خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی
1. آخر ای سرو خرامان ز کدامین چمنی
که ز سر تا قدم آشوب دل و جان منی
1. ای مرا از عشق تو در کار خود حیرانیی
در بیابان تمنای تو سرگردانیی
1. خوش آنکه وارهاند ما را ز ما زمانی
روشن ضمیر پیری یا خوبرو جوانی
1. وقت گل می و مطرب دولتیست تا دانی
دولتی چنین دریاب ای به دولت ارزانی
1. تو شمع مجلس انسی و شاه عالم جانی
بناز بر همه خوبان که نازنین جهانی
1. هر چند ز چشم ما نهانی
غم نیست چو در میان جانی
1. ای فتنه چشم تو جهانی
می کن نظری به ناتوانی