1 ای جاودان به صورت اعیان برآمده گاهی نموده ظاهر و گه مظهر آمده
2 از روی ذات طاهر و مظهر یکی ست لیک در حکم عقل این دگر آن دیگر آمده
3 بی صورت است عشق صورتش غالب شده به کسوت صورت درآمده
4 معروف عارفان ست به هر صورتی که هست در چشم منکران چه غم از منکر آمده
1 برفت آن ماه و ما را در دل از وی صد هوس مانده غم هجران او با جان شیرین هم نفس مانده
2 مران تند ای عماری دار لیلی حسبة لله که با صد بار دل بیچاره مجنون بازپس مانده
3 به امیدی که آید آن مه محمل نشین روزی جهانی چشم بر ره گوش بر بانگ جرس مانده
4 چو زد اکنون گل رعنا به عشرت خیمه بر صحرا چه غم گر بلبل شیدا گرفتار قفس مانده
1 میوه باغ بهشت بلکه ازان نیز به سیب زنخدان توست متعناالله به
2 خرقه پشمین چو به عاشق غمدیده را کرده ام از غم به بر خرقه پشمین چو به
3 شد دل خلقی اسیر چند نهی گرد رخ زلف شکن بر شکن جعد گره بر گره
4 زلف چو در پاکشان بگذری از بوی مشک سوی تو عشاق را ره نشود مشتبه
1 بر برگ گل رقم ز خط عنبرین منه بر گرد ماه دایره از مشک چین منه
2 چون می کنی خرام مکش زلف زیر پای دام فریب در ره مردان دین منه
3 حیف است بر زمین کف پایت خدای را چشم مرا گذاشته پا بر زمین منه
4 گفتی به جان کس ننهم داغ بعد ازین بر عاشقان سوخته داغی چنین منه
1 ای پیر گشته بهر جوانان ز ره مرو موی سفید در پی زلف سیه مرو
2 بنگر مه شباب خود اندر محاق شیب زین بیش در نظاره روی چو مه مرو
3 دنبال قد فراخته طفلان بی گناه با قامت خمیده ز بار گنه مرو
4 فکر حساب هر کجی و راستی بکن پیش بتان راست قد کج کله مرو
1 باری دگرم کش به جفا داغ به سینه تا مرهم پیشینه شود داغ پسینه
2 هیهات که شایسته غم های تو گردد تا دل نشود پاک ز غل سینه ز کینه
3 پیش آ که به بر گیرمت ار طالب عشقی کین درد سرایت کند از سینه به سینه
4 گنجی ست دل من که ز پیکان تو دارد صد گوهر سیراب به هر کنج دفینه
1 رخت که همچو گل از تاب می عرق کرده هزار جامه جان را چو غنچه شق کرده
2 ز لطف تو ورقی خوانده عندلیب به باغ نسیم دفتر گل را ورق ورق کرده
3 حق است بر تو مرا بوسه ای بود هرگز که بینمت ز لب خود ادای حق کرده
4 به درس عشق دلم زان گرفت بر همه سبق که عمر در سر تکرار این سبق کرده
1 عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند کن سرکشان را پای دل در زلف مشکین بند کن
2 سوخت جانم در تمنای لب شیرین تو تلخکامی را به دشنامی ز خود خرسند کن
3 گر گسست از دست مظلومان عنان تو سنت رشته جان از تنم برکش بدان پیوند کن
4 تا به کی فارغ گذشتن از گرفتاران دل گوشه چشمی به حال ناتوانی چند کن
1 قبول خاص طلب چند بهر خاطر عامه به زرق و حیله کشی بار طیلسان و عمامه
2 بنوش جام مروق بسوز جامه ازرق که خاص طالب جام است و عام عاشق جامه
3 همای طارم قدسی ز همت تو نشاید که میل افسر هدهد کنی و طوق حمامه
4 به چشم نقص مبین نقش کارخانه هستی نظر به گردش پرگار دار و جنبش خامه
1 تو جان پاکی سر به سر نی آب و خاک ای نازنین والله ز جان هم پاک تر روحی فداک ای نازنین
2 پاکان ندیده روی تو دادند جان بر بوی تو اینک به گرد کوی تو صد جان پاک ای نازنین
3 رفتی به گلگشت چمن گل دید لطف آن بدن از شوق آن بر خویشتن زد جامه چاک ای نازنین
4 گر شد چو لاله پیکرم غرقه به خون غم کی خورم این بس که بر دل می برم داغت به خاک ای نازنین