آثار جامی

صفحه 76 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 تو شاه مسند حسنی و من گدای کمینم مرا سعادت آن از کجا که با تو نشینم

2 چو خاکروبی آن در دریغ داشتی از من گذار تا خس و خار رهت به دیده بچینم

3 سواره رفتی و سودم جبین به راه تو چندان که شد نشان سم اسب و ماند نقش جبینم

4 اساس زهد شکستم ز نام و ننگ برستم میان به مهر تو بستم کمر مبند به کینم

1 اگر به کوی تو یک شب سری به خشت نهم سرم مباد اگر پای در بهشت نهم

2 ز فرش سندس و استبرقم نیاید یاد چو تن به یاد تو بر خاک و سر به خشت نهم

3 ز وضع زهد نیابم نسیم خیر آن به که نقد صومعه بر آتش کنشت نهم

4 کجا به کعبه مقصود ره توانم برد چو گام سعی نه بر وفق سرنوشت نهم

1 روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون کنم چون لاله داغم بر جگر گلگشت صحرا چون کنم

2 مثل تو جویم هر زمان تا باشدم آرام جان بی مثل بودی در جهان مثل تو پیدا چون کنم

3 گیرم به لب مهری نهم کز ناله و افغان رهم دل را صبوری چون دهم جان را شکیبا چون کنم

4 نی بی تو برگ زیستن نی مرگ من در دست من اکنون به کار خویشتن حیرانم آیا چون کنم

1 تا خم چرخ کهن باشد و جام مه نو بهر جامی بودم خرقه به خمخانه گرو

2 صرصر قهر ازل گو بنشان مشعل مهر بس بود تا ابد ز شمع رخت یک پرتو

3 هر کس از جلوه گل فهم معانی نکند شرح آن دفتر ننوشته ز بلبل بشنو

4 زد مه روی تو خرمن فلک از مزرع خویش گو به داس مه نو خوشه پروین بدرو

1 یشهد الله اینما یبدو انه لا اله الا هو

2 هست در ذره ای به وحدت خویش پیش عارف گواه وحدت او

3 نیست با هیچ یک از اشیا ضد می نماید به صورت همه رو

4 فهو ناج کما هو المنجی و هو راج کما هو المرجو

1 ز هر طرف که درآمد گشاده رخ آن ماه مرا مشاهده شد سر ثم وجه الله

2 کمال حسن ازل در جمال او دیدم چو بست بند قبا و شکست طرف کلاه

3 غلام لطف خرام ویم که سالک را گهی برد به سر راه و گه برد از راه

4 سر نیاز به راهش چه سود چون نکند ز ناز و حشمت و خوبی به زیر پای نگاه

1 مرا دلی ست به صد گونه درد پرورده که رفت جان و جهانم وداع ناکرده

2 ز من گذشت تغافل کنان نمی دانم که طبع نازکش از من چرا شد آزرده

3 ز پا فکند مرا هجر او مباد آن روز که رو به مرد کند این بلای صد مرده

4 بود به دیده مردم چو مردم دیده چه عیب از آنکه شد از تاب خور سیه چرده

1 حدیث جم و جام لاغ است و لابه خوش آن سر که با جام گوید قرابه

2 به آب می آباد کن کاخ عیشم که رو در خرابی نهاد این خرابه

3 نخواهم ز درد قدح دست شستن اگر مه بود طشت و مهر آفتابه

4 بود قصر عشرت بسی خوش چه بودی که حرف بقا داشتی بر کتابه

1 یا رب این منشور اقبال از کجا واصل شده کز وصولش کار مشتاقان به کام دل شده

2 یارب این دیباچه آمال نقش کلک کیست کانچه محصول مرادات است ازان حاصل شده

3 پایدار است از مسلسل خطش ایام حیات گویی آن زنجیر پای عمر مستعجل شده

4 نامه فتح است نی نی آیت معجز نشان ز آسمان بهر نجات خاکیان نازل شده

1 گر بنالم ز دل خاره برآید ناله ور بگریم ز گل تیره بروید لاله

2 گشته دنبال سفر کرده سواری ست روان اشک سرخم که بدین گونه کشد دنباله

3 آنچه در وصله نشیند به غم عشق مرا نیست غیر از دلی آن نیز به صد پرکاله

4 جان ستد نسیه که یک بوسه بها خواهم داد کی بود کی که رسد نسیه ما را حاله

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی