1 تو شاه مسند حسنی و من گدای کمینم مرا سعادت آن از کجا که با تو نشینم
2 چو خاکروبی آن در دریغ داشتی از من گذار تا خس و خار رهت به دیده بچینم
3 سواره رفتی و سودم جبین به راه تو چندان که شد نشان سم اسب و ماند نقش جبینم
4 اساس زهد شکستم ز نام و ننگ برستم میان به مهر تو بستم کمر مبند به کینم
1 اگر به کوی تو یک شب سری به خشت نهم سرم مباد اگر پای در بهشت نهم
2 ز فرش سندس و استبرقم نیاید یاد چو تن به یاد تو بر خاک و سر به خشت نهم
3 ز وضع زهد نیابم نسیم خیر آن به که نقد صومعه بر آتش کنشت نهم
4 کجا به کعبه مقصود ره توانم برد چو گام سعی نه بر وفق سرنوشت نهم
1 روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون کنم چون لاله داغم بر جگر گلگشت صحرا چون کنم
2 مثل تو جویم هر زمان تا باشدم آرام جان بی مثل بودی در جهان مثل تو پیدا چون کنم
3 گیرم به لب مهری نهم کز ناله و افغان رهم دل را صبوری چون دهم جان را شکیبا چون کنم
4 نی بی تو برگ زیستن نی مرگ من در دست من اکنون به کار خویشتن حیرانم آیا چون کنم
1 تا خم چرخ کهن باشد و جام مه نو بهر جامی بودم خرقه به خمخانه گرو
2 صرصر قهر ازل گو بنشان مشعل مهر بس بود تا ابد ز شمع رخت یک پرتو
3 هر کس از جلوه گل فهم معانی نکند شرح آن دفتر ننوشته ز بلبل بشنو
4 زد مه روی تو خرمن فلک از مزرع خویش گو به داس مه نو خوشه پروین بدرو
1 یشهد الله اینما یبدو انه لا اله الا هو
2 هست در ذره ای به وحدت خویش پیش عارف گواه وحدت او
3 نیست با هیچ یک از اشیا ضد می نماید به صورت همه رو
4 فهو ناج کما هو المنجی و هو راج کما هو المرجو
1 ز هر طرف که درآمد گشاده رخ آن ماه مرا مشاهده شد سر ثم وجه الله
2 کمال حسن ازل در جمال او دیدم چو بست بند قبا و شکست طرف کلاه
3 غلام لطف خرام ویم که سالک را گهی برد به سر راه و گه برد از راه
4 سر نیاز به راهش چه سود چون نکند ز ناز و حشمت و خوبی به زیر پای نگاه
1 مرا دلی ست به صد گونه درد پرورده که رفت جان و جهانم وداع ناکرده
2 ز من گذشت تغافل کنان نمی دانم که طبع نازکش از من چرا شد آزرده
3 ز پا فکند مرا هجر او مباد آن روز که رو به مرد کند این بلای صد مرده
4 بود به دیده مردم چو مردم دیده چه عیب از آنکه شد از تاب خور سیه چرده
1 حدیث جم و جام لاغ است و لابه خوش آن سر که با جام گوید قرابه
2 به آب می آباد کن کاخ عیشم که رو در خرابی نهاد این خرابه
3 نخواهم ز درد قدح دست شستن اگر مه بود طشت و مهر آفتابه
4 بود قصر عشرت بسی خوش چه بودی که حرف بقا داشتی بر کتابه
1 یا رب این منشور اقبال از کجا واصل شده کز وصولش کار مشتاقان به کام دل شده
2 یارب این دیباچه آمال نقش کلک کیست کانچه محصول مرادات است ازان حاصل شده
3 پایدار است از مسلسل خطش ایام حیات گویی آن زنجیر پای عمر مستعجل شده
4 نامه فتح است نی نی آیت معجز نشان ز آسمان بهر نجات خاکیان نازل شده
1 گر بنالم ز دل خاره برآید ناله ور بگریم ز گل تیره بروید لاله
2 گشته دنبال سفر کرده سواری ست روان اشک سرخم که بدین گونه کشد دنباله
3 آنچه در وصله نشیند به غم عشق مرا نیست غیر از دلی آن نیز به صد پرکاله
4 جان ستد نسیه که یک بوسه بها خواهم داد کی بود کی که رسد نسیه ما را حاله