آثار جامی

صفحه 75 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 هر چند تو شاه و ما گداییم دامن مفشان که مبتلاییم

2 تا داغ غلامی تو داریم هر جا که رویم پادشاییم

3 هر جا الم تو مرد دردیم هر جا قدم تو خاک پاییم

4 دربسته به روی این و آنیم بنشسته به گوشه بلاییم

1 چند ز آشوب می فتنه برانگیختن مست برون تاختن و خون کسان ریختن

2 خون مرا ریختی دست من و دامنت گر نه به فتراک خویش خواهیم آویختن

3 قاعده عشق چیست شرط محبت کدام از همه بگریختن با غمت آمیختن

4 از تو برانگیختن رخش وز باد صبا بر سر اهل وفا گرد بلا بیختن

1 منزل نکرده دل هنوز اندر حریم سینه ام عشق تو در دل داشت جا من عاشق دیرینه ام

2 از دل خراش افغان من تیغت به خونم تیز شد تیغ تو را سوهان بود گویی خراش سینه ام

3 من دانه چین مرغی نیم کایم به دام کس فرو سیل بلا و تخم غم بس باشد آب و چینه ام

4 وقت خطیب شهر ما خوش کو به رغم محتسب یکسر برد تا پای خم از مسجد آدینه ام

1 چو نبود روی جانان دیدهٔ روشن نمی‌خواهم چه جای دیده روشن که جان در تن نمی‌خواهم

2 میفروز ای رفیق امشب چراغ این کلبهٔ غم را که بی‌روی وی این ویرانه را روشن نمی‌خواهم

3 ز تار و پود هر جنسی تنش آزار می‌گیرد به جز برگ گل سوریش پیراهن نمی‌خواهم

4 غمش آتش به من در زد رمید از دل خیال او که من شب‌ها ز قُدسم گوشهٔ گلخن نمی‌خواهم

1 شبها که داغ فرقت آن ماه می کشم تا روز ناله می کنم و آه می کشم

2 زان مه نمی کنم گله کین محنت و بلا از بخت تیره و دل گمراه می کشم

3 شبهای خویش را که ز زلفش سیاه شد از رویش انتظار سحرگاه می کشم

4 تا تاج شد به فرق سرم گرد دامنش دامن ز تخت و منزلت و جاه می کشم

1 زهی ابرویت قبله پاک دینان به ناز تو خوش خاطر نازنینان

2 چه پنهان فتاده ست راز میانت که گم شد در او فکر باریک بینان

3 فسونهای آن چشم جادو چه گویم کزو بسته شد نطق سحرآفرینان

4 تو را دل خوش از حشمت خوبرویی چه دانی غم و درد اندوهگینان

1 به ناز برمشکن چون نیازمند توییم ترحمی که اسیر خم کمند توییم

2 سواره دی بگذشتی و ما هنوز از شوق نهاده روی به خاک سم سمند توییم

3 بسوز جان و دل ما برای دیده بد که بی نظیر جهانی و ما سپند توییم

4 چه حاجت است به زنجیر پای ما بستن که ما به سلسله عشق پایبند توییم

1 تا با تو من دلشده یکجا ننشینم گر سر برود فی المثل از پا ننشینم

2 بی رنج کسی چون نبرد ره به سر گنج آن به که بکوشم به تمنا ننشینم

3 تا با تو رقیبان تو تنها ننشینند یکدم ز رقیبان تو تنها ننشینم

4 دادی به زبان دگران وعده قتلم در کوی تو جز بهر تقاضا ننشینم

1 بیا ای اهل دل را قرة العین کمان ابروانت قاب قوسین

2 میان موی تا موی میانت نمی بیند خرد یک موی مابین

3 لبت را گفتم ای جان این قلبی دهانت گفت پنهان حیث لا این

4 به وام از میکده بردم سبویی مرا بادا به گردن دایم این دین

1 همچو نقطه خال آن شیرین دهن زیر لب افتاده بالای ذقن

2 می کنم زان خال لب هر لحظه یاد می نهم داغی به جان خویشتن

3 حرص دانه رفت از مور و نرفت شوق خال او هنوز از جان من

4 گم شد اندر پیرهن لاغر تنم رشته ای کم باش گو از پیرهن

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی