آثار جامی

صفحه 72 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ما به یادت نشسته خاموشیم کرده از خویشتن فراموشیم

2 بر سر بستر غمت شبها محنت و درد را هم آغوشیم

3 در قدح دیده ایم عکس لبت باده ناخورده رفته از هوشیم

4 گر به مضراب غصه نخراشی رگ رگ ما چو چنگ نخروشیم

1 بس که درد سر ز فریاد و فغان خود کشم از دهان چون ناله می خواهم زبان خود کشم

2 جان برآمد لیکن از دل برنمی آید هنوز کز دل و جان ناوک ابرو کمان خود کشم

3 میهمان شد ماه من دردا که جز جان تحفه ای نیست در دستم که پیش میهمان خود کشم

4 تا درآمد از درم آن سرو هر دم دیده را کحل بینایی ز خاک آستان خود کشم

1 پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

2 به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

3 نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه فتد بر روی روز این سایه شبهای تار من

4 فرود آید شبی این کلبه غم بر سرم زینسان که طوفان می کند در گریه چشم اشکبار من

1 زهی به وعده وصل تو تازه جان و جهانم بیا که بی تو ز درد و غم فراق به جانم

2 غم فراق ندانم چگونه پیش تو گویم که چون رخ تو ببینم رود ز کار زبانم

3 ببخش منصب فراشیم که آن سر کو را به دیده خاک بروبم ز گریه آب فشانم

4 اگر ز کوی تو خاری خلد به پای سگانت به سوزن مژه بیرون کنم به دیده نشانم

1 گر همی‌باشم به کنج خانه شیدا می‌شوم ور همی‌آیم میان خلق رسوا می‌شوم

2 ای خوش آن دم کو چو طفلان می‌زند سنگ جفا ناگه ار جایی من دیوانه پیدا می‌شوم

3 لطف پنهانی و ناز آشکارم می‌کشد تا بدین حد نی خراب شکل زیبا می‌شوم

4 باغبانا بهر گل چیدن مجو آزار من چون درین بستان من از بهر تماشا می‌شوم

1 چو نتوانم که بر خوان وصالت میهمان باشم سر خدمت نهاده چون سگان بر آستان باشم

2 ز خوی نازکت ترسم وگر نی تا سحر هر شب به گرد کوی وی تو نعره‌زنان افغان‌کنان باشم

3 به هر گونه که باشم از من بدروز نپسندی نمی دانم چه سان می خواهیم تا آن چنان باشم

4 من از تو غمگین خوشا جایی که تو باشی عیان در دیده من من نهان باشم

1 نه زهد آید مرا مانع ز بزم عشرت اندیشان غم خود دور می دارم ز بزم عشرت ایشان

2 به جایی کاطلس شاهان نشاید فرش ره حاشا که راه قرب یابد دلق گردآلود درویشان

3 مباش آن شوخ گو شرمنده ز آیین جفا کوشی که نبود شیوه آزار در دین وفاکیشان

4 نه اندیشم دعایی غیر ازین کان شاه خوبان را مبادا هیچ گه آسیبی از کید بداندیشان

1 حکایت کرد باد از گل، گل از پیراهن جانان که نبود بوی جانان جز نصیب پاکدامانان

2 پر از لاله ست صحرا داغ هجران دیده ای گویی گذشته ست آن طرف از دیده ها خون دل افشانان

3 تو خوش زی ای به بزم وصل در سر ساغر عشرت که من هم سرخوشم بیرون در از سنگ دربانان

4 به دل پیکان او ناآمده دل می رود پیشش بلی شرط مروت باشد استقبال مهمانان

1 گر چه بر دل ز غم عشق تو باری دارم لله الحمد که باری چو تو یاری دارم

2 گردم از رخ مبر ای اشک که این عطر وفا یادگاری ز سم اسب سواری دارم

3 باغ من آن سر کوی است و بهار آن گل روی عیش من بین که چو خوش باغ و بهاری دارم

4 غرقه در گریه خویشم بگشا بند کمر که ازین موج غم امید کناری دارم

1 عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم نوبت شاهیم بود ناله صبحگاهیم

2 گر به فراغت از توام طعن گنه زند کسی چهره به خون نگار بس حجت بی گناهیم

3 جز تو نخواهم از جهان آرزوی دگر ولی خواهش من چه فایده چون تو همی نخواهیم

4 دعوی مهرم ار کنی روشنم از کجا شود دل چو به صدق این سخن می ندهد گواهیم

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی