دلا کام از لبش با چشم تر جو از جامی غزل 800
1. دلا کام از لبش با چشم تر جو
والا لم تجد ما کنت ترجو
...
1. دلا کام از لبش با چشم تر جو
والا لم تجد ما کنت ترجو
...
1. گر سرم خاک گشت بر در تو
باد جانا سعادت سر تو
...
1. چون نیست بخت آنکه من یک دم شوم همراز تو
با دیگران می کن سخن تا بشنوم آواز تو
...
1. زینسان که خو گرفت دلم با وصال تو
وای من آن زمان که نبینم جمال تو
...
1. شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو
سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو
...
1. روی برتابی ز من هرگه که بینم سوی تو
حیف می داری که افتد چشم من بر روی تو
...
1. چون به مسجد بینمت ای قبله من روی تو
پشت بر محراب خواهم روی در ابروی تو
...
1. من کیستم که چشم گشایم به روی تو
این بس که می کنم به زبان گفت و گوی تو
...
1. گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو
باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو
...
1. داری به جان من کمین ای من کمین هندوی تو
خوی تو گر هست این چنین صد جان فدای خوی تو
...
1. ای دل و دیده هر دو خانه تو
سر من خاک آستانه تو
...
1. تو آن مهی که برد خجلت آفتاب از تو
تو آن گلی که شود غنچه در نقاب از تو
...