آثار جامی

صفحه 66 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 من که با یاد رخت آن آستان مسکن کنم کی به عمر خویشتن یاد گل و گلشن کنم

2 دیده روشن می شود از صورت زیبای تو ور کسی انکار این معنی کند روشن کنم

3 غمزه شوخت به خونریزم کشد تیغ جفا با خیالت نیم شب گر دست در گردن کنم

4 بس که لاف بندگی زد سرو پیش قامتت راستی هر جا رسم آزادی سوسن کنم

1 ای به رخت هر نفس مهر دل ما فزون وجهک «شمس الضحی » نحن له عابدون

2 ابرو و قد خوشت صورت «نون والقلم » نقش خط دلکشت معنی «ما یسطرون »

3 خامه ابداع را چون الف قامتت نامده یک حرف خوش بر ورق کاف و نون

4 کس حرکت با سکون جمع ندیده ست ازان با حرکات خوشت رفت ز جانم سکون

1 من دلخسته هر دم بهر آن نازک بدن میرم گه از رنگ قبا گاهی ز بوی پیرهن میرم

2 چو سایه از سرم برداشت آن سرو روان باری روم بر یاد او در سایه سرو چمن میرم

3 شهید عشق را جز من کسی ماتم نمی دارد که خواهد ماتم من داشتن روزی که من میرم

4 گر از پیراهنش یک رشته پیوند کفن بینم زنم پیراهن جان چاک و از ذوق کفن میرم

1 بسی سوزند ازان شمع دل افروزی که من دارم ولی تاثر دیگر دارد این سوزی که من دارم

2 مگر روز تو را شب سازم از بی مهری ای گردون که بی آن مه ز شب کم نیست این روزی که من دارم

3 چه رنجاند طبیبم چون بود صد درد را مرهم ز تو در سینه هر پیکان دلدوزی که من دارم

4 چه غم دارم ز تاریکی شبها در درون جان بدینسان آفتاب عالم افروزی که من دارم

1 کی بود کی که ازین سوز درون باز رهم یا ازین درد و غم روز فزون باز رهم

2 چند طعن خرد ای عشق خدا را مددی شاید از درد سر او به جنون باز رهم

3 فکر زلفش به فسانه نرود از سر من این نه ماری ست که از وی به فسون باز رهم

4 این همه عشوه و دستان که تو را می بینم چه کنم یارب و از دست تو چون باز رهم

1 هر دم ز تو بر سینه صد داغ جفا خواهم با درد تو خو دارم حاشا که دوا خواهم

2 هر کس به هوای دل خواهد ز تو مقصودی این جمله طفیل تو من از تو تو را خواهم

3 نتوان به مژه رفتن از رهگذرت گردی آن به که من این سرمه از باد صبا خواهم

4 نبود چو رقیبانم در حوصله پیوندت لیک از تو رقیبان را چون خویش جدا خواهم

1 هستم ز جان غلامت اما گریز پایم صد بارم ار فروشی بگریزم و بیایم

2 گاهم رقیب خوانی گاهی سگ در خود آن نام را نخواهم وین لطف را نشایم

3 دل را صبوری از تو یک لحظه نیست ممکن صد بارش آزمودم دیگر چه آزمایم

4 بست از تف دلم زنگ آیینه وار گردون اکنون ز صیقل آه آن زنگ می زدایم

1 در هر گذر که بی گه و گاهی نشسته ام بهر رسیدن چو تو ماهی نشسته ام

2 گویند یک نگاه ز دور از توام بس است من هم در آرزوی نگاهی نشسته ام

3 هرگز چو پیش روی تو راهم نمی دهند بی راه و روی بر سر راهی نشسته ام

4 پیش درت به خاک مذلت فتاده ام گویی به صدر مسند جامی نشسته ام

1 ای شه تنگ قبایان مه زرین کمران سرور کج کلهان خسرو شیرین پسران

2 مرهم سینه بی کینه آشفته دلان مردم دیده غمدیده صاحبنظران

3 تا کی افتم به رهت آه زنان اشک فشان تا کی آیم به درت نعره زنان جامه دران

4 گذری کن به سر عاشق مهجور که هست محنت عاشقی و دولت خوبی گذران

1 صوفی چه فغان است که من این الی این این نکته عیان است من العلم الی العین

2 ماالحاصل فی البین چه گویی سفری کن چون خضر و بجوی این گهر از مجمع بحرین

3 در ذمه ما دین بود پرتو هستی کو جذب فنایی که مؤدی شود این دین

4 در مشرب توحید بود وهم دویی کفر در مذهب تقلید بود نفی دویی شین

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی