ای خاک پای توسنت افزوده آب روی من از جامی غزل 752
1. ای خاک پای توسنت افزوده آب روی من
در عشقت از روز ازل با محنت و غم خوی من
...
1. ای خاک پای توسنت افزوده آب روی من
در عشقت از روز ازل با محنت و غم خوی من
...
1. نگار شوخ چشم تیز خشم تندخوی من
نمی بیند به چشم مرحمت یک بار سوی من
...
1. کس وصالت چنین نخواست که من
وز فراقت چنین نکاست که من
...
1. ای غمت شادکامی دل من
وز غمت پر تمامی دل من
...
1. چه کمر بسته ای به کین با من
که خوشی با همه همین با من
...
1. صوفی متاع صومعه رهن شراب کن
پیرانه سر تلافی عهد شباب کن
...
1. عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند کن
سرکشان را پای دل در زلف مشکین بند کن
...
1. پیاده سوی چمن سرو من گذار مکن
به سبزه و سمن آن پای را فگار مکن
...
1. ای دیده بشنو گفت من نظاره آن رو مکن
من خو به هجران کرده ام دیگر مرا بدخو مکن
...
1. با اسیران ای رقیب آغاز بدخویی مکن
تلخ کردی عیش ما چندین ترشرویی مکن
...
1. بنمای رخ که مطلع صبح صفاست این
آیینه جمال نمای خداست این
...
1. بیمار غمت را نفس بازپس است این
پاس نفسش دار که آخر نفس است این
...