آثار جامی

صفحه 63 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 هر زمانت پیش چشم خود تخیل می‌کنم یک به یک اسرار حسنت را تامل می‌کنم

2 چون بدین خوبی که هستی نقش می‌بندم تو را می‌شوم حیران که بی‌تو چون تحمل می‌کنم

3 نام تو گفتن نیارم فاش مقصودم تویی گر حدیث سرو یا افسانهٔ گل می‌کنم

4 چون زنی تیغم که جان ده بهر تیغ دیگر است نه برای جان اگر ناگه تعلل می‌کنم

1 بیا ای اشک تا بر روزگار خویشتن گریم چو شمع از محنت شبهای تار خویشتن گریم

2 ندارم مهربانی تا کند بر حال من گریه همان بهتر که خود بر حال زار خویشتن گریم

3 مرا هم در غریبی شوخ چشمی آفت جان شد نگویی کز غم یار و دیار خویشتن گریم

4 نباشد در بهاران دور از ابر چمن گریه من آن ابرم که دور از نوبهار خویشتن گریم

1 به عارض تو ز ماه تمام چون گویم به لعل تو ز می لاله فام چون گویم

2 لبت گهی که درآید به شکرافشانی حدیث طوطی شیرین کلام چون گویم

3 خوش آن زمان که تو را بینم و ز حیرانی چنان شوم که ندانم سلام چون گویم

4 جفای تو همه وقتی رسد نمی دانم که شکر این کرم مستدام چون گویم

1 زان خط کرام الکاتبین تا خواند حسب حال من ننوشت جز سودای او در نامه اعمال من

2 زینسان که با من می کند هندوی زلفش سرکشی خواهد شد از کف عاقبت سرشته اقبال من

3 هرگه که تنها رو نهم تا بینم آن خورشید را آید رقیب رو سیه چون سایه از دنبال من

4 در گلشن عیش از دلم کم جو نشان خرمی کافتاده در دام بلا آن مرغ فارغ بال من

1 چو نتوانم که با آن مه نشینم به چشم حسرتش از دور بینم

2 گهی کز خاک کویش دور مانم مبادا جای جز زیر زمینم

3 نگین دولتم لعل لب توست خیال خط بر آن نقش نگینم

4 ز دل در دیده منزل کن که نبود تو را تاب درون آتشینم

1 به راه توسنش صد نازنین را خاک می بینم سر چندین عزیزش بسته بر فتراک می بینم

2 به تیغ غمزه خواهد ریخت خون صد مسلمان را چنین کان ترک کافرکیش را بی باک می بینم

3 همی روبم به مژگان تا نگردد پایش آزرده به خاک راه او هر جا خس و خاشاک می بینم

4 ز شوق نکهت پیراهنش هر صبح در گلشن لباس غنچه پاره جامه گل چاک می بینم

1 سوی صحرا نی پی عیش و تماشا می روم بی تو بر من شهر تنگ آمد به صحرا می روم

2 تا تو رفتی از برم با کس ندارم الفتی گر چه باشد صد کسم همراه تنها می روم

3 هیچ جای از وحشت تنهاییم نبود ملال مونس جانم خیال توست هر جا می روم

4 پا به زنجیر بلا هر سو طلبگار توام عاشق ویرانه ام زنجیر بر پا می روم

1 در دور لبت بی می و پیمانه نباشم وز شوق تو بی نعره مستانه نباشم

2 در خیل بتان چون تو پریچهره نگاری خود گوی که چون عاشق و دیوانه نباشم

3 هر جا چو تو شمعی شود افروخته حاشا کانجا من دلسوخته پروانه نباشم

4 گر دامنم امید قدوم تو نگیرد یک لحظه درین گوشه کاشانه نباشم

1 من بیدل گهی ز آمد شد کویت نیاسایم ولی هرگز نمی بینم تو را چندان که می آیم

2 مرا زین در مران چون با سگانت بسته ام عهدی که تا جان در تنم باشد بود خاک درت جایم

3 بگرید زار و گوید جان ازین مشکل توان بردن جراحت های پیکان تو را با هر که بنمایم

4 اگر بوسیدن پای تو نتوان کاش بگذاری که رخسار غبارآلود بر خاک رهت سایم

1 هر صبح خروشی ز دل تنگ برآریم فریاد ز مرغان شبآهنگ برآریم

2 ساقی گل ما را بزن از جام می آبی تا روزنه نام و در ننگ برآریم

3 مستی و خموشی نسزد مطرب ما کو تا شور و فغانی ز نی و چنگ برآریم

4 ما آینه طلعت یاریم نشاید کز همدمی تیره دلان زنگ برآریم

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی