آثار جامی

صفحه 61 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 جام لعلش نگر از باده گلرنگ مپرس ناله من شنو از زمزمه چنگ مپرس

2 جلوه شاهد گل بین سحر از حجله ناز موجب ناله مرغان شباهنگ مپرس

3 نام من مایه ننگ است به جایی که منم قصه نام مگو قاعده ننگ مپرس

4 تنگدستان تو را کام دل اندر غیب است سر این نکته به جز زان دهن تنگ مپرس

1 تنها ز کجا می رسی ای سرو قباپوش دردا که تو می آیی و من می روم از هوش

2 من لذت دیدار چه دانم که هنوزت از دور ندیده فتم آشفته و مدهوش

3 هر چند برون نیستی از خاطر تنگم پیش آی که چون جان کشمت تنگ در آغوش

4 در گوش تو یک نکته ز بخت سیه ما گفتن که تواند مگر آن خال بناگوش

1 ساری ست سر عشق در اعیان علی الدوام کالبدر فی الدجیة والشمس فی الغمام

2 کس را چو تاب سطوت دیدار خود ندید در پرده سوی اهل نظر می کند خرام

3 ممکن ز تنگنای عدم ناکشیده رخت واجب به جلوه گاه عیان نانهاده گام

4 در حیرتم که این همه نقش غریب چیست بر لوح صورت آمده مشهود خاص و عام

1 هر که روزی در نظر آن روی گلرنگ آیدش گلشن فردوس اگر بخشند ازو ننگ آیدش

2 سینه پر شد عاشق دلخسته را از درد و غم آه اگر درد دگر در سینه تنگ آیدش

3 در رهش صد سیمتن شد با دل چون سنگ خاک کاش نخرامد مبادا پای در سنگ آیدش

4 چیست آن مژگان سنان و غمزه تیغ آن شوخ را گر نه در دل هر زمان اندیشه جنگ آیدش

1 خواهم از تیغت پس از قتل استخوان خود قلم تا کنم شرح غمت بر لوح خاک خود رقم

2 بر سرم ران روزی از راه کرم رخش جفا تا کیم داری ز محرومی لگدکوب ستم

3 گر خم محراب ابروی تو بیند شیخ شهر پشت طاعت کم کند دیگر به سوی قبله خم

4 از مژه خوناب وز دل خون ناب آید مرا غرقه خواهم شد درین سیل دمادم دمبدم

1 ای که چون غنچه دلی دارم از اندوه تو تنگ همچو گل چند دورو باشی و چون لاله دو رنگ

2 جنگ من این همه با بخت از آن ست که تو با همه صلح کنی با من دلسوخته جنگ

3 سر زلف تو به دست دگران می بینم وه که سررشته اقبال برون رفت ز چنگ

4 گریه نقش خط سبز تو نبرد از دل ما نشود پاک به شستن ز رخ آینه زنگ

1 چون خاک شوم گر گذری سوی مزارم بوی جگر سوخته یابی ز غبارم

2 چون رفتنی است از تنم این جان بلاکش آن به که به خاک سر کوی تو سپارم

3 در گلشن جان می شکفد صد گل شادی زان غنچه که در سینه ز پیکان تو دارم

4 هر دم کنم از خون جگر خاک رهت گل تا روزنه دل به رخ غیر برآرم

1 چو عرض توبه کند بر تو زاهد مرتاض به قول پیر مغان واجب است ازو اعراض

2 تمام فیض بود باده خاصه از کف یار مدام فیض رسان باد آن کف فیاض

3 ز جوهر می و کیفیتش وقوف نیافت حکیم با همه بحث جواهر و اعراض

4 گرفت پیش رخت خویش را سری چه عجب اگر ز غصه سر شمع می برد مقراض

1 بر آب می کشد رخت از مشک ناب خط بس طرفه کاتبی که نویسد بر آب خط

2 در خط شد آفتاب ز روی تو تا کشید از مشک گرد دایره آفتاب خط

3 باشد دهان تنگ تو از هیچ نقطه ای وان لب به گرد نقطه ز لعل مذاب خط

4 سینه کنم چو غیر تو بندد به سینه نقش آری کشند بر ورق ناصواب خط

1 قتل من خواهد ز یکسو غم ز دیگر سو اجل پیشدستی کن که نبود دست پیشین را بدل

2 فیلسوف عقل را آداب بحث عشق نیست خالی از حکمت بود با او درین معنی جدل

3 قصد ما ابروی توست از سجده در محرابها گر نباشد نیت خالص چه حاصل از عمل

4 می کنم هر دم چو گل پیراهن جان را قبا تا قبا را دیدم آن اندام نازک در بغل

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی