1 نوبهاران که دمد شاخ گلی از گل من غنچه هایش بود آغشته به خون دل من
2 بی تو زینسان که به جان آمدم از هستی خویش زود باشد که شود کوی عدم منزل من
3 نبود همره جانم به جز اندیشه تو چون ببندند ازین دیر فنا محمل من
4 لطف فرما و بکش تیغ و بکش زار مرا گر چه حیف است که باشد چو تویی قاتل من
1 ز عشقت سینه بی غم نبینم ز شوقت دیده بی نم نبینم
2 غم روی تو دارم جای آن هست اگر من بعد روی غم نبینم
3 مگو از غیر من بگسل که من خود کسی غیر از تو در عالم نبینم
4 ز تو هر بیدلی بیند جفایی من بی صبر و دل آن هم نبینم
1 دهی شراب که بر نغمه رباب خورم چو من خراب ربابم چرا شراب خورم
2 دهم به تشنه لبان کاسه شراب و دهان کنم ز گوش و می از کاسه رباب خورم
3 سفال دردی مستان عشق ازان می به که از خم فلک و جام آفتاب خورم
4 مرا چه حاجت بزم کسان چنین که مدام ز خون دیده شراب و ز دل کباب خورم
1 دمی نگذرد کز غمت خون نگریم ز وصلت جدا مانده ام چون نگریم
2 چو افزون شود دمبدم بی تو دردم نه مردم اگر هم دم افزون نگریم
3 نبینم به طرف چمن سرو نازی که از شوق آن قد موزون نگریم
4 نیارم گهی سوی لب جام باده که بر یاد آن لعل میگون نگریم
1 هر کس که بیند آن لعل خندان انگشت حیرت گیرد به دندان
2 با سرو قدت لاف بلندی از سر نهاده بالابلندان
3 راه غمت را با آن درازی پیمودم صد پی مشکین کمندان
4 جعد بنفشه در باغ بی تو صاحبدلان را بند است و زندان
1 بس که شبها دور ازان گل خاک بر سر میکنم همچو سبزه صبحدم از خاک سر بر میکنم
2 در چمن میافتم از شوق رخش در پای گل دامن گل را ز خوناب جگر تر میکنم
3 چون نمیبینم قدش را در چمن بر یاد او میروم نظاره سرو و صنوبر میکنم
4 بستهام با آنکه اهل ملتم دل در بتان گرچه از خیل خلیلم کار آزر میکنم
1 چند روزی می برد بخت بد از کوی توام باز قلاب محبت می کشد سوی توام
2 دور ازین در هم منت گویم دعا هم جان و دل هر کجا هستم به جان و دل دعاگوی توام
3 سوی خود می خوانیم چون آمدم می رانیم می ندانم چون کنم درمانده خوی توام
4 بگذرد زین سقف زنگاری مرا ایوان عیش گر فتد روزی نظر بر طاق ابروی توام
1 آرزوی دل خونین جگرانت خوانم مردم دیده صاحبنظرانت خوانم
2 چون قبا چست کنی طرف کله برشکنی پادشاه همه شیرین پسرانت خوانم
3 نیست حد چو منی بردن نام چو تویی بهر روپوش به نام دگرانت خوانم
4 تا نمودی به ته پیرهن اندام چو سیم نازنین تر ز همه سیمبرانت خوانم
1 گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم
2 از بار دل تن من آمد چو کوه ور نی در موج خیز گریه مشکل بود سکونم
3 زد از حباب خیمه گرد من آب دیده من با تن کم از مو آن خیمه را ستونم
4 چاکم چو در دل افتد سوزن چه سود و رشته کین سوزد آن گدازد از آتش درونم
1 بادی که گذارش به سر کوی تو یابم جان باد فدایش که ازو بوی تو یابم
2 خاکم به ره هر که گذر سوی تو یابد چون نیست ره آنکه گذر سوی تو یابم
3 زیر قدمت باد سرم چون ندهد دست کش بالش راحت سر زانوی تو یابم
4 جز ضربت تیغ ستم و تیر جفا نیست کامی که من از ساعد و بازوی تو یابم