آثار جامی

صفحه 60 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 می رسی خندان و می گویی به پایم چشم مال چشم می مالم مباد این خواب باشد یا خیال

2 از هلال هجر تو شد چشم خونبارم چو جوی بر لب این جو دمی بنشین پی دفع ملال

3 پیش رویت خط لب گویی ز تاب آفتاب سبزپوشان پا فرو کردند در آب زلال

4 کرده ام در ره نشان پای تو محو از سجود سر نمی یارم بر آوردن دگر زین انفعال

1 زهی اشک من و لعل تو یکرنگ ز تو اندوه من با کوه هم سنگ

2 مرا درج گهر این بس که دارم ز پیکان های تو بر سینه تنگ

3 ز تیغت چهره مقصود پیداست مبادا ز خون بی دردان بر آن رنگ

4 حذر زان چشم و مژگان تا کی ای دل دلیران چون گریزند از صف جنگ

1 روز ما را ساخت چون شب تیره آن ماه از فراق چند سوزیم از فراق آه از فراق آه از فراق

2 آگهند از ماه تا ماهی که هر شب می رود آب چشمم تا به ماهی آه تا ماه از فراق

3 وصل جانان شایدم روزی شود پیش از اجل یک دو روز ای جان غمدیده امان خواه از فراق

4 محنت دوری مپرس از ساکنان کوی دوست نازپرورد وصال آخر چه آگاه از فراق

1 این چنین واله و شیدا که ز عشق تو منم حاش لله که بود بی تو سر زیستنم

2 زارم از هجر تو کو بخت که همراه صبا خویش را چون خس و خاشاک به کویت فکنم

3 تا رسیدی به من آواز سپاه تو گهی وه چه بودی به سر راه تو بودی وطنم

4 جان ندانم که دگر جای کجا خواهد ساخت این چنین کز غم و اندوه تو بگداخت تنم

1 چون تو ناوک افکنی سویم دل و جان یک به یک سهم خود جوینداز من کالهدایا مشترک

2 سوختم صد بار تا کی سینه ریش مرا سازی از مژگان جراحت ریزی از لبها نمک

3 بر سر ما چون ز بهر امتحان سنگ زنی روی زرد خود بر آن مالیم چون زر بر محک

4 در وجود آن دهان داریم شک بهر خدا زیر آن لب نکته ای فرمای بهر دفع شک

1 درین مقرنس زنگارگون مینا رنگ بر آبگینه ارباب همت آید سنگ

2 نهاد چرخ مقوس کج است همچو کمان ازان نشسته به خاکند راستان چو خدنگ

3 کسی که گام درین بحر می زند پی کام به کام می رسد آخر ولی به کام نهنگ

4 مبین غزاله گردون و مهر او هر صبح که شب به کین تو خواهد گرفت شکل پلنگ

1 از لب میگون تو پرهیزگاران را چه حظ لذت می مست داند هوشیاران را چه حظ

2 ای امید ما همه از تو به نومیدی بدل غیر نومیدی ز تو امیدواران را چه حظ

3 یافت با سنبل ز جعد مشکسایت شمه ای ورنه از طوف چمن باد بهاران را چه حظ

4 خاک پایت گر نباشد جای بالین زیر سر بر سر کوی تو شبها خاکساران را چه حظ

1 من غایبانه عاشق آن روی مهوشم بی منت نظر به خیالی ازو خوشم

2 شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم

3 غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت از جام دور می نرسد باده بی غشم

4 وصلت به هیچ نقش میسر نشد مرا صد بار چهره گر چه به خون شد منقشم

1 خلقی چو گل شکفته و خندان به طرف باغ ما و دلی ز هجر تو چون لاله داغ داغ

2 در باغ اگر نه بوی تو یابم ز هر گلی آهی برآرم از دل و آتش زنم به باغ

3 پوشیده دار غنچه صفت پیرهن ز باد تا بوی او چو گل نشود عطر هر دماغ

4 حاجت مبر به خانه همسایه ای رفیق کامشب شرار سینه من بس بود چراغ

1 گرچه گشتم به تیغ هجر قتیل لیس قلبی الی سواک یمیل

2 نیست از کحل خاک راه تو دور گر کند دیده روشن از دو سه میل

3 صد رهم گر به خلد بنمایی نروم از درت به هیچ سبیل

4 همه چیزی بود جمیل از تو لکن الصبر عنک غیر جمیل

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی