به راه توسنش صد نازنین را خاک می از جامی غزل 681
1. به راه توسنش صد نازنین را خاک می بینم
سر چندین عزیزش بسته بر فتراک می بینم
...
1. به راه توسنش صد نازنین را خاک می بینم
سر چندین عزیزش بسته بر فتراک می بینم
...
1. چون مرا دولت آن نیست که دیدار تو بینم
به سر کوی تو آیم در و دیوار تو بینم
...
1. ز عشقت سینه بی غم نبینم
ز شوقت دیده بی نم نبینم
...
1. بس که شبها دور ازان گل خاک بر سر میکنم
همچو سبزه صبحدم از خاک سر بر میکنم
...
1. روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون کنم
چون لاله داغم بر جگر گلگشت صحرا چون کنم
...
1. جدا ز لاله رخ خود بهار را چه کنم
هزار داغ به دل لاله زار را چه کنم
...
1. غم رخم زرد می کند چه کنم
نفسم سرد می کند چه کنم
...
1. کی بود یارب که رو در یثرب و بطحا کنم
گه به مکه منزل و گه در مدینه جا کنم
...
1. هر زمان گویم که مهر او ز دل بیرون کنم
لیک با خود بس نمی آیم ندانم چون کنم
...
1. من که با یاد رخت آن آستان مسکن کنم
کی به عمر خویشتن یاد گل و گلشن کنم
...
1. هر زمانت پیش چشم خود تخیل میکنم
یک به یک اسرار حسنت را تامل میکنم
...
1. آرزوی دل خونین جگرانت خوانم
مردم دیده صاحبنظرانت خوانم
...