1 شتربانا مبند امروز محمل مرا باری چنین مپسند بر دل
2 نمی شاید کنون بار سفر بست که شد راه از سرشک عاشقان گل
3 نه پای رفتن و نه رای بودن مبادا کار کس زین گونه مشکل
4 حبیبی راحل والقلب هایم و روحی ذاهب والدمع سایل
1 سر من کاش بودی خاک راهش مگر گشتی لگدکوب سپاهش
2 به جان دادن اگر کردیم تقصیر کنون هستیم از جان عذرخواهش
3 شبم شد روشن از رویش بدانسان که روزم تیره از زلف سیاهش
4 به شکل او هلاک خویش خواهم رقیبا برشکن طرف کلاهش
1 ساقیا زین هنر و فضل ملولیم ملول ساغری ده که بشوییم ز دل نقش فضول
2 مشکل عشق چو حل می نشود چند نهیم گوش ادراک بر افسانه اوهام و عقول
3 سحر از کوی خرابات برآمد مستی لایح از ناصیه اش پرتو انوار قبول
4 گفتمش عاشق درمانده چه تدبیر کند که کشد رخت ارادت به مقامات وصول
1 زار می نالم و کس نیست که گوید حالم پیش آن ماه که از دوری او می نالم
2 پای هر جا نهد آن سرو کنم روز به چشم چون شود شب روم و دیده بر آنجا مالم
3 غنچه گو ناز مکن هر دم و گل نیز که من بلبل باغ توام وز همه فارغ بالم
4 هست هر برگ گلی بی تو مرا داغ دلی وه که باغ و چمن آتشکده شد امسالم
1 دلم شد جزو جزو از تیغ بی داد تو و هر یک بود پیوسته اندوه و غمت را جزو لاینفک
2 ز تو سررشته کارم کشد روزی به حیرانی درین دعوی ندارم جز سر زلف تو مستمسک
3 ز باریکی میانت در کمر سری ست لایفهم ز پنهانی دهانت زیر لب رمزی ست لایدرک
4 چه غم گر اندک اندک شد غمت بسیار اندر دل همه فیض نوال توست اگر بسیار اگر اندک
1 سر به پای توام ای کعبه جان نیست گزاف گر بگویم که کند گرد سرم کعبه طواف
2 صورت آرزوی من ز گریبانت نمود نیست آیینه درویش به جز سینه صاف
3 چیست این نافه اگر زانکه به چین آهو را نبریدند به سودای سر زلف تو ناف
4 جلوه حسن تو زینسان که جهان را بگرفت هیچ کس را نتوان داشت ز عشق تو معاف
1 ز هجران بر لب آمد جان غمناک الا یا لیت شعری این القاک
2 به هر جمعیتی وصل تو جویم لعل الله یجمعنی و ایاک
3 کسان را مهر دل از دیده خیزد و قلبی کان قبل العین یهواک
4 نعیم خلد اگر گردد میسر لعمری لا یطیب العیش لولاک
1 من که مهر عارضت می ورزم از صبح ازل نگسلم از زلف تو پیوند تا شام اجل
2 گر به دست باد نبود حل و عقد زلف تو کی شود سوداییان عشق را یک عقده حل
3 شد رقیب آواره و جایش سگ کویت گرفت بی دلان را خاست از جان نعره نعم البدل
4 محتسب قول و عمل را ناروا گوید ولی نیست مطرب را روا قطعا به قول او عمل
1 چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم
2 من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم
3 پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم مخوان جز نام آن بت کان بود اخلاص و تکبیرم
4 چو عشق آن سوار آرد جنون ای همدم مشفق خدا را ز آهن نعل سمندش ساز زنجیرم
1 ز لعلش کام جستم داد دشنام بحمدالله که باری یافتم کام
2 برو ای ماه گردون گوشه ای گیر که آمد ماه من بر گوشه بام
3 چو بر یاد لبت نوشم می لعل لبالب گردد از خون جگر جام
4 همای سدره باشد کمترین صید گهی کز مشک گرد مه نهی دام