آثار جامی

صفحه 57 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 درین ره خضر همت همرهم بس حریم نیستی منزلگهم بس

2 حریف کنج خلوتخانه فقر دل هشیار و جان آگهم بس

3 طراز آستین دلق تجرید و ما توفیقی الا باللهم بس

4 چرا منت کشم بهر چراغی فروغ مجلس از شمع مهم بس

1 زهی به خاک درت چشم خون فشان مشتاق به لب تو جانی و من بنده به جان مشتاق

2 تو می روی ز جهان و جهانیان فارغ ستاده بر سر راهت جهان جهان مشتاق

3 بیا بیا که به تشریف مقدمت هستیم چو میزبان توانگر به میهمان مشتاق

4 به نام دلکش تو کارزوی جان من است دلم چو گوش بود گوش چون زبان مشتاق

1 آرزو دارم که گردم خاک راه توسنش لیک می ترسم ز من گردی رسد بر دامنش

2 کی بعمدا سوی من بیند چو می دارد دریغ گوشه چشمی که افتد ناگهان سوی منش

3 آمد آن کافر برون شمیر بسته دی سوار ای بسا خون مسلمانان که شد در گردنش

4 خواستم گویم لباس از برگ گل می بایدش باز ترسیدم که آزارد ازان نازک تنش

1 ای باد صبح آن گل سیراب را بپرس وان ماه شب فروز جهانتاب را بپرس

2 از ما که کرده ایم چو دریا ز گریه چشم آن در ناب و گوهر نایاب را بپرس

3 کوته کنم حدیث ز رندان پاکباز یار دروغ وعده قلاب را بپرس

4 احباب را ز فرقتش از دیده رفت نور آن نوربخش دیده احباب را بپرس

1 چند فروزم چراغ از علم آه خویش بزم مرا ده فروغ از رخ چون ماه خویش

2 بیرهی از حد گذشت تیغ سیاست بکش درد سر عاشقان دور کن از راه خویش

3 هر که به میم دهانت چشم گشاید چو «هی » میل کشم به دیده اش از «الف » آه خویش

4 شیخ سحرخیز یافت ذوق شراب صبوح ساخت دعای قدح ورد سحرگاه خویش

1 دل من که بس مبتلا بینمش ازان شوخ در صد بلا بینمش

2 دل از وی نگه داشتن مشکل است که شکلی عجب دلربا بینمش

3 رقیبانم از وی جدا ساختند خدایا کز ایشان جدا بینمش

4 شب تیره هر کس به فکری و من در آن غم که فردا کجا بینمش

1 رخت کز خط مشکین شد مزین صفحه سیمش همانا در جفاکاری نوشتی لوح تعلیمش

2 فتاد اندر کشاکش دل ز چشم و ابروی شوخت به تیغ غمزه کن جانا میان هر دو تقسیمش

3 متاع جان همی خواهی ز من گر خود نمی آیی فرست از لب سلامی تا کنم فی الحال تسلیمش

4 منجم حکم فتح الباب اشک ما رقم می زد روان شد سیل خون از جوی جدول های تقویمش

1 چو بخت نیست که بارم دهی به مجلس خاص بر آستان ارادت نهم سر اخلاص

2 دعای مردن خود می کنم مگر یابم ز دوری تو و نزدیکی رقیب خلاص

3 تو را ز قتل اسیر کمند خویش چه بیم شکار پیشه ندارد ز صید خوف قصاص

4 به جست و جوی تو در خون نشستم مردم چشم در آرزوی گهر غوطه می خورد غواص

1 نقد عمر زاهدان در توبه از می شد تلف قل لهم ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف

2 جرعه ای کز ساغر اهل صفا ریزد به خاک خاک آن بر خون ارباب ریا دارد شرف

3 نکته عرفان مجو از خاطر آلودگان گوهر مقصود را دلهای پاک آمد صدف

4 عشوه ساقی برد از کف عنان عقل و هوش چون به بزم دردنوشان جام می گیرم به کف

1 یار قصد قتل من دارد به تیغ انقطاع هر کس از شام اجل ترسد من از روز وداع

2 بر همه همسایگان حال شب من روشن است بس که بر روزن فتد از شعله آهم شعاع

3 زین دو چشم خون فشان افتاد راز دل برون آری آری کل سر جاوز الاثنین شاع

4 عزم میدان کن ز زلف عنبرین چوگان به دوش کز سر خود کرده ام بهر تو گویی اختراع

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی