آثار جامی

صفحه 56 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 دیدم تو را و رفت ز دست اختیار دل آری ز دست دیده خراب است کار دل

2 هر نخل آرزو که نشاندم ز قد تو در باغ جان نداد بری غیر بار دل

3 ترکی ست چشم مست تو کز ابرو و مژه تیر و کمان کشیده به قصد شکار دل

4 دل سوخت ز آتش غم و پیکان به سینه ماند هم یادگار تیر تو هم یادگار دل

1 من بی دل چو خواهم داد جان نادیده دیدارش مدد کن ای اجل تا زار میرم زیر دیوارش

2 ز دیده در دلش جا کردم و دل در درون پنهان هنوز ایمن نیم ترسم که بیند چشم اغیارش

3 چه قد است آن تعالی الله که خواهم دیده و دل را کنم خاک ره آن ساعت که بینم لطف رفتارش

4 نه دل دارم به دست اکنون نه دین مسکین مسلمانی که با این کافران سنگدل افتد سر و کارش

1 شدم دیوانه وان طفل پری پیکر نزد سنگم کنون زین غصه چون دیوانگان با خویش در جنگم

2 رو ای شادی خدا را جانب ارباب عشرت شو که نبود جای جز غم های او را در دل تنگم

3 نخواهم جز قیامت خاستن چون کوهکن زینسان که از دست دل سخت تو آمد پای در سنگم

4 دورنگی می کند رخسار زرد و اشک سرخ من ولی من هم چنان در دعوی عشق تو یکرنگم

1 هر شب از آتش رخسار تو سوزم چو چراغ رود از فکر سرزلف تو دودم به دماغ

2 سوزم از رشک چه سوزد کسی از داغ غمت هر کس از داغ غمی سوزد و من از غم داغ

3 سایه بر عارض گلرنگ تو انداخته زلف بر گل و لاله ز پر چتر سیه ساختمان زاغ

4 موسم گل در باغم چه گشایند به روی غنچه ای نیست دل من که گشاید در باغ

1 دلم که شوق لبت داد شربت اجلش به مهر خط تو شد مهرنامه عملش

2 چه جای طعن دلم را به مستی لب تو چو داد باده ازین جام ساقی ازلش

3 کدام شیفته دل در کمند زلف تو بست که عقل خنده نزد بر درازی املش

4 چو سنگ اساس جفا محکم است ازان دل سخت کجا رسد ز نم چشم عاشقان خللش

1 زهی رسیده تو را هر دم از خدای پیام علیک الف صلوة و الف الف سلام

2 فزوده پرتو روی تو نور مهر سپهر شکسته معجز حسن تو قدر بدر تمام

3 به حشر اگر نگشایی ز لعل نوشین مهر بهشتیان چه کنند از رحیق مسک ختام

4 نقاب اگر بگشایی ز رخ نداند کس که طلعت تو کدام است و آفتاب کدام

1 برون آی از نقاب غنچه ای گل که از شوق جمالت سوخت بلبل

2 چو گردد موعد دیدار نزدیک نیاید دیگر از عاشق تحمل

3 به گشت باغ رفتم تا برآیم دمی چون لاله خوش با ساغر مل

4 مرا شوق تو گریانید چندان که شد پر خون ز اشکم دامن گل

1 شیخ خودبین که به اسلام برآمد نامش نیست جز زرق و ریا قاعده اسلامش

2 خویش را واقف اسرار شناسد لیکن نه ز آغاز وقوف است نه از انجامش

3 جز قبول دل عامش نبود کام ولی می کند رد دل خاص قبول عامش

4 دام تزویر نهاده ست خدایا مپسند که فتد طایر فرخنده ما در دامش

1 هر خون که خورد بی تو دل از ساغر فراق بگشاد از رگ مژه ام نشتر فراق

2 بر چون خوریم از تو که تخم امید وصل در کشتزار ما ندهد جز بر فراق

3 در باغ عشق سروی اگر هست و سوسنی آن ناوک بلا بود این خنجر فراق

4 لاغر تنم به مسند وصل تو چون رسد این رشته هست دوخته در بستر فراق

1 جان می دهم به باد و غمت می برم به خاک طوبی لمن یموت و فی قلبه هواک

2 پاکی تو و ز پرده عزت تو را ندید جز دیده های پاک خوشا دیده های پاک

3 هر شب به جست و جوی خیالت روان کنم آب دو دیده تا سمک و ناله تا سماک

4 زاهد کجا و سوز دل من که او ز زرق پشمینه چاک کرد و من از شوق سینه چاک

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی