آثار جامی

صفحه 54 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 گر روی به مردم ننمایی چه کند کس ور چشم ترحم نگشایی چه کند کس

2 آیی برم آن دم که شوی از همه فارغ آن لحظه اگر نیز نیایی چه کند کس

3 هر روز جدا از تو کشم محنت و دردی گر دیر کشد درد جدایی چه کند کس

4 گفتی که حذر کن ز بلا چون تو بلاجوی سر تا قدم آشوب و بلایی چه کند کس

1 سینه شکافم هر سحر کاید صبا زان منزلم باشد خورد زین رهگذر یک لحظه بادی بر دلم

2 چشمم ز خوبان خون فشان دل همدم آه و فغان طبع بلاجو هم چنان باشد بدیشان مایلم

3 هستم ز مرغ بسته پر در دام زلفش بسته تر بسم الله اینک تیغ اگر خواهد همین دم بسملم

4 زینسان که آید دمبدم زین چشم طوفان بار نم مشکل رسد از موج غم کشتی به سوی ساحلم

1 جان عاشق چون بود از آرزوی طبع پاک دامن معشوق اگر آلایشی دارد چه باک

2 حاش لله چون رسد معشوق ما دامن کشان دامنش زان پاکتر باشد که ما گوییم پاک

3 صفوت و پاکیزگی لازم بود خورشید را گر بود بر اوج گردون ور فتد بر سطح خاک

4 شوق غالب عشق مستولی ست بر من بعد ازین بر سر آن کوی خواهم رفت مست و جامه چاک

1 تند می راندی و می سوخت سراپای وجودم که به زیر سم اسب تو چرا خاک نبودم

2 به جفا دور مکن روی من از خاک ره خود کین همان روست که صد ره به کف پای تو سودم

3 زیر لب دی سخنی گفت به من از پس عمری بخت بد بین که ز بس بی خودی آن هم نشنودم

4 خاستم از سر جان بر سر کوی تو نشستم کاستم از دل و دین در غم عشق تو فزودم

1 کل ما فی الکون وهم او خیال او عکوس فی مرایا او ظلال

2 لاح فی ظل السوی شمس الهدی لاتکن حیران فی تیه الضلال

3 کیست آدم عکس نور لم یزل چیست عالم موج بحر لایزال

4 عکس را کی باشد از نور انقطاع موج را چون باشد از بحر انفصال

1 سروی ست قامت تو ز بستان اعتدال سر تا قدم لطیف تر از پیکر خیال

2 روح مقدس است که سلطان قدرتش تشریف داد خلعتی از عالم مثال

3 نی روح اقدس است که از موطن بطون بنموده در جمیل ترین مظهری جمال

4 آن نور پاک ظاهر و شخص تو مظهر است باشد میان ظاهر و مظهر دویی محال

1 ای به وصف لب شیرین سخنت ناطقه لال فهم سر دهنت پیش خرد امر محال

2 پیش ارباب کرم شرط ادب نیست طلب حاجت ما همه دانند چه حاجت به سوال

3 گر خوشیم از تو به خوابی و خیالی چه عجب عشرت و عیش جهان نیست به جز خواب و خیال

4 روشن آن دیده که در آینه طلعت دوست پرتو حسن ازل دید نه نقش خط و خال

1 معاذالله ازان شبها که بود از حد برون دردم تو با اغیار می خوردی می و من خون همی خوردم

2 به روی این و آن هر دم چو ساغر می زدی خنده من از غم چون صراحی گریه خونین همی کردم

3 پری را چون روا باشد که گردد دیو هم زانو من بیدل ز غم های چنین دیوانه می گردم

4 نسوزی این چنین در حسرتم گر شمه ای دانی ز جان غصه فرسود و دل اندوه پروردم

1 خبر مقدم عیسی نفسی داد نسیم که توان کرد به خاک قدمش جان تسلیم

2 تا شد آن ماه مسافر ز سر عشرت و ناز ما به صد حسرت و دردیم درین شهر مقیم

3 یار را با من دلخسته قدیمی عهدی ست آه اگر یار فراموش کند عهد قدیم

4 میل جور و ستم از خاطر آن شوخ نرفت کی رود شیوه لطف و کرم از طبع کریم

1 آن سفر کرده که جان رفت مرا بر اثرش هست ماهی که نیاورد به من کس خبرش

2 نازنینی که کنون خاسته از مسند ناز کی بود طاقت رنج ره و تاب سفرش

3 گر چه از رفتن او می رودم صبر و شکیب هر کجا رفت خدایا به سلامت ببرش

4 مبر ای باد بدان سو نفس سرد مرا که مبادا رسد آسیب به گلبرگ ترش

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی