هر چند تو شاه و ما گداییم از جامی غزل 633
1. هر چند تو شاه و ما گداییم
دامن مفشان که مبتلاییم
...
1. هر چند تو شاه و ما گداییم
دامن مفشان که مبتلاییم
...
1. عمری ست دل به مهر و وفای تو بسته ایم
پیوند با تو کرده و از خود گسسته ایم
...
1. در هر گذر که بی گه و گاهی نشسته ام
بهر رسیدن چو تو ماهی نشسته ام
...
1. تنگ دل مانده به فکر دهن تنگ توام
سنگ بر سینه زنان از دل چون سنگ توام
...
1. چند روزی می برد بخت بد از کوی توام
باز قلاب محبت می کشد سوی توام
...
1. به ناز برمشکن چون نیازمند توییم
ترحمی که اسیر خم کمند توییم
...
1. چنین کافتاده دور از جان خویشم
چگونه زنده ام حیران خویشم
...
1. اگر چه پاره شد از غم هزار باره دلم
گرفت خو به فراق تو پاره پاره دلم
...
1. هر دم ار تیرت فتادی بر دلم
صد در رحمت گشادی بر دلم
...
1. ای دلم از تو غرق خون دیده اشکبار هم
بی تو ز اشک لاله گون چهره پر و کنار هم
...
1. خواهد تنم ز آتش دل سوخت خانه هم
اینک رسید دود به روزن زبانه هم
...
1. شکر خدا که شیخ نیم، شیخ زاده هم
وز منکران گول و مریدان ساده هم
...