من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم از جامی غزل 621
1. من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
...
1. من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
...
1. شب تا به سحر گرد سر کوی تو پویم
با آن در و دیوار غم و درد تو گویم
...
1. عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم
نوبت شاهیم بود ناله صبحگاهیم
...
1. بر سر کوی مغان بس بود این مرتبهام
که نهادند لقب دردکش مصطبهام
...
1. نیستم چون یار ترکیگو ولی تا زندهام
چشم ترک و لعل ترکیگوی او را بندهام
...
1. مانده ام از یار دور و زنده ام
زین گنه تا زنده ام شرمنده ام
...
1. چشم منی و خانه تو چشم خانهام
حقالقدوم تو گهر دانه دانهام
...
1. منزل نکرده دل هنوز اندر حریم سینه ام
عشق تو در دل داشت جا من عاشق دیرینه ام
...
1. ما به رنجوری و مهجوری و دوری ساختیم
بزم وصل دوست را با دیگران پرداختیم
...
1. ما به یادت نشسته خاموشیم
کرده از خویشتن فراموشیم
...
1. به مسجدی که خم ابروی تو را نگریم
نماز را بگذاریم و سجده تو بریم
...
1. ز آرزوی تو سرگشته در بیابانیم
به جست و جوی تو در کوه و در شتابانیم
...