آثار جامی

صفحه 5 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 شد خاک قدم طوبی آن سرو سهی قد را مااعظمه شانا ما ارفعه قدرا

2 ای پیکر روحانی از زلف بنه دامی در قید تعلق کش ارواح مجرد را

3 من نقش خطت بستم روزی که قلم با خود می زد رقم هستی این لوح زبرجد را

4 مپسند ز قتل من آزار بر آن ساعد یک تیغ زن از غمزه خون ریز چو من صد را

1 چند بوسم دست و پا پیک دیار یار را فرخ آن ساعت که یابم دولت دیدار را

2 یار اگر طعن فرامش کاریم زد باک نیست زانکه با یادش فرامش کرده ام اغیار را

3 خواندمی طومار غم بی او ولی چون شد مرا نامه اش تعویذ جان طی کردم آن طومار را

4 دیده ام آزار ازان رخ دور می خواهم دلم تا دهد بیرون به شرح دوری آن آزار را

1 خلیلی لاحت لنا دور سلمی نشان های سلمی شد از دور پیدا

2 کهن ناشده داغ او گشت تازه قفا نبک من ذکر من لیس ینسی

3 ازین ربع و اطلال هر جا گیاهی که بینیم گویا زبانی ست گویا

4 جز افسون سلمی و افسانه او نخوانند بر ما نگویند با ما

1 رحمی بده خدایا آن سنگدل جوان را یا طاقتی و صبری این پیر ناتوان را

2 بختم جوان و عقلم پیر است لیک عشقش آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را

3 گر زرد شد گیاهی در خشکسال هجران پژمردگی مبادا آن تازه ارغوان را

4 خون می رود ز چشمم آن بخت کو که بینم سروی نشسته بر لب این چشمه روان را

1 معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

2 مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

3 رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن یکی زین سو خرامان بگذران آن سرو دلجو را

4 اگر پای سگی می بوسم ای ناصح مکن عیبم که من روزی به کوی آشنایی دیده ام او را

1 چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شب‌ها ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لب‌ها

2 شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف همی‌خوانند طفلان قصه حسنت به مکتب‌ها

3 به خواب ار بر درت یابند جا جان‌های مشتاقان به بیداری کجا آیند دیگر سوی قالب‌ها

4 ز تو هرشب ز بس یارب رود بر آسمان افتد ملایک را غلط در سبحه از غوغای یارب‌ها

1 زلف تو بر مه پریشان کرده مشک ناب را شاخ شاخ افکنده بر گل سنبل سیراب را

2 از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را

3 پسته را تا زان دهان و لب رساند دل به کام دل به تنگ آمد ازین معنی اولوالالباب را

4 باد شبها خاک پایت زیر سر خوابم حرام گر ندانم دولت بیدار خود این خواب را

1 حرز جانهاست نام دلبر ما ما اعزاسمه و ما اعلی

2 نام او گنج نامه لاهوت گنج پنهان غیب ازو پیدا

3 همه اسما مظاهر ذاتند همه اشیا مظاهر اسما

4 لا اری فی الوجود الا هو محو شد نام غیر و نقش سوی

1 سینه تنگم نه جای چون تو زیبا دلبری ست خوش بیا بر چشم من بنشین که روشن منظری ست

2 بر رخ زردم ببین خط های خونین از سرشک کین ورق در حسب حال دردمندان دفتری ست

3 هر شبی چندان ز درد هجر بگدازم که روز در گمان افتند مردم کین منم یا دیگری ست

4 بی رخت در باغ و صحرا بهر داغ جان من هر گل آتش پاره ای هر لاله سوزان اخگری ست

1 خطت گرد لب آن مشکین نبات است که رسته بر لب آب حیات است

2 به هر کس دارد آن چشم التفاتی به حال ما چرا بی التفات است

3 به راه کعبه وصلت دو چشمم یکی چون دجله وان دیگر فرات است

4 زکات لب بده ای نامسلمان که یک رکن از مسلمانی زکات است

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی