دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود از جامی غزل 48
1. دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
...
1. دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
...
1. منم ز جان شده بنده مه یگانه خود را
که ساخت جلوه گه ناز بنده خانه خود را
...
1. بام برآی و جلوه ده ماه تمام خویش را
مطلع آفتاب کن گوشه بام خویش را
...
1. زان همی ریزم سرشک لاله رنگ خویش را
تا ز خون دیگران شویی خدنگ خویش را
...
1. گر بدانی قیمت یک تار موی خویش را
کی دهی بر باد زلف مشکبوی خویش را
...
1. بس که می آیم به کویت شرم می آید مرا
چون کنم جای دگر خاطر نیاساید مرا
...
1. چه بخت بود که ناگه بر سر رسید مرا
که داد مژده وصل تو هر که دید مرا
...
1. خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا
نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا
...
1. چه سود گریه خون چشم اشکبار مرا
چو نیست هیچ اثر گریه های زار مرا
...
1. فروغ روی تو خورشید و مه بس است مرا
جبینت آینه صبحگه بس است مرا
...
1. با تو یک دم بخت من همدم نمی سازد مرا
در حریم وصل تو محرم نمی سازد مرا
...
1. جدایی می کند بنیاد ما را
خدا بستاند از وی داد ما را
...