آثار جامی

صفحه 5 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 می فزایی خط مشکین عارض چون سیم را می کشی بر صفحه امید حرف بیم را

2 روی تو در احسن التقویم اگر دیدی حکیم کی نهادی ز آفتاب و مه رقم تقویم را

3 کشور خوبی مسلم شد تو را در گوش کش حلقه خدمت سرافرازان هفت اقلیم را

4 عاشقان را خاک پای خود کنی هر دم خطاب با فرودستان ز حد بیرون مبر تعظیم را

1 رحمی بده خدایا آن سنگدل جوان را یا طاقتی و صبری این پیر ناتوان را

2 بختم جوان و عقلم پیر است لیک عشقش آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را

3 گر زرد شد گیاهی در خشکسال هجران پژمردگی مبادا آن تازه ارغوان را

4 خون می رود ز چشمم آن بخت کو که بینم سروی نشسته بر لب این چشمه روان را

1 گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را

2 مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را

3 ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی که بر داده به باد نیستی چون من هزاران را

4 ز جام نیم خورد او کجا یک جرعه تا بینی چو عهد من شکسته توبه پرهیزگاران را

1 معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

2 مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

3 رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن یکی زین سو خرامان بگذران آن سرو دلجو را

4 اگر پای سگی می بوسم ای ناصح مکن عیبم که من روزی به کوی آشنایی دیده ام او را

1 گوشه برقع فتاد از طرف رخ آن ماه را کشف شد نور تجلی عارف آگاه را

2 مایل طوبی نیاید سایه سرو قدت منصب عالی چه لایق همت کوتاه را

3 در دعا جز دولت وصلت نمی خواهد دلم یاد کن روزی دعاگویان دولت خواه را

4 شد کمان قامتم را رشته های اشک زه تا گشایم بهر صید وصل تیر آه را

1 ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را

2 گر به گورستان مشتاقان سواره بگذری جان دمد در تن صدای سم اسبت مرده را

3 جان به لب آوردیم لب بر لبم نه یک نفس تا به تو بسپارم این جان به لب آورده را

4 گر به خون غلطم چه باک او را که طفل خوردسال رقص داند اضطراب مرغ بسمل کرده را

1 رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را

2 تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را

3 خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند بس که دلها شد گره راه گذشتن شانه را

4 می کنم سینه به ناخن کرده رو در کوی تو می گشایم روزنی سوی تو این ویرانه را

1 دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را کجا روم به که گویم غم نهفته خود را

2 درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را

3 خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را

4 رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را

1 منم ز جان شده بنده مه یگانه خود را که ساخت جلوه گه ناز بنده خانه خود را

2 قدم به خانه ام آن سرو تا نهاده به هر دم هزار بوسه زنم خاک آستانه خود را

3 نداد دست جز اینم که ریختم ز دو دیده به پای او گهر اشک دانه دانه خود را

4 کبوتر حرم او به شاخ سدره و طوبی نمی دهد خس و خاشاک آشیانه خود را

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی