آثار جامی

صفحه 4 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها

2 از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها

3 ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن صد چاک کرده پیرهن شسته به خون رخسارها

4 تا سوی باغ آری گذر سرو و صنوبر را نگر عمری پی نظاره سر بر کرده از دیوارها

1 ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخ شب‌ها تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها

2 چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو از بوسه پیکانش شد آبله‌ام لب‌ها

3 از بس که گرفتاران مردند به کوی تو بادش همه جان باشد خاکش همه قالب‌ها

4 از تاب و تف هجران گفتم سخن وصلت بود این هذیان آری خاصیت آن تب‌ها

1 بخرام و باز جلوه ده آن سرو ناز را پامال خویش کن سر اهل نیاز را

2 بگذار یک نظاره در آن رو که اهل دل گیرند کیمیا نظر پاکباز را

3 خوش آنکه تو نشینی و من پیش روی تو سازم بهانه بهر سجودی نماز را

4 حسن تو را ز عشق من آوازه شد بلند محمود ساخت شهره عالم ایاز را

1 هر چه اسباب جمال است رخ خوب تو را همه بر وجه کمال است کما لا یخفی

2 بعد عمری کشمت گفتی و من می میرم هر دم از غم که مبادا نکند عمر وفا

3 بس که زاهد به ریا سبحه صد دانه شمرد در همه شهر بدین شیوه شد انگشت نما

4 گر به تیغ تو جدا شد سرم از تن چه غم است غم از آن ست که از تیغ تو افتاد جدا

1 اگر هر دم زنی صد تیغ بر ما بریدن از تو نتوانیم قطعا

2 پزم با آه دل زان لب خیالی بلی بی دود نتوان پخت حلوا

3 جفاها خواهمت فرمود گفتی خدا را ماه من اینها مفرما

4 بود جای خیالت خانه چشم به مردم گفته‌ام این نکته صد جا

1 تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها که می بخشد صفای می فروغ خلوت دل‌ها

2 انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکل‌ها

3 به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی چو نبود قرب روحانی چه سود از قطع منزل‌ها

4 برآر ای بحر بی‌پایان ز جود بیکران موجی که خلقی تشنه‌لب مردند بر اطراف ساحل‌ها

1 یا من بدا جمالک فی کل ما بدا بادا هزار جان مقدس تو را فدا

2 می نالم از جدایی تو دمبدم چو نی وین طرفه تر که از تو نیم یک نفس جدا

3 عشق است و بس که در دو جهان جلوه می کند گاه از لباس شاه و گه از کسوت گدا

4 یک صورت بر دو گونه همی آیدت به گوش گاهی ندا همی نهیش نام و گه صدا

1 می فزایی خط مشکین عارض چون سیم را می کشی بر صفحه امید حرف بیم را

2 روی تو در احسن التقویم اگر دیدی حکیم کی نهادی ز آفتاب و مه رقم تقویم را

3 کشور خوبی مسلم شد تو را در گوش کش حلقه خدمت سرافرازان هفت اقلیم را

4 عاشقان را خاک پای خود کنی هر دم خطاب با فرودستان ز حد بیرون مبر تعظیم را

1 ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را

2 گر به گورستان مشتاقان سواره بگذری جان دمد در تن صدای سم اسبت مرده را

3 جان به لب آوردیم لب بر لبم نه یک نفس تا به تو بسپارم این جان به لب آورده را

4 گر به خون غلطم چه باک او را که طفل خوردسال رقص داند اضطراب مرغ بسمل کرده را

1 شرف کعبه بود کوی تو را زاده الله تعالی شرفا

2 زایر کوی تو از کعبه گذشت سرو کوی تو کجا کعبه کجا

3 سر من غرقه به خون افتاده ست تا ز تیغ تو فتاده است جدا

4 بی تو بر جان دگرم باقی نیست جان اگر رفت تو را باد بقا

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی