من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را از جامی غزل 37
1. من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را
گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را
...
1. من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را
گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را
...
1. هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را
شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را
...
1. مطرب امشب ساز کن با ناله من چنگ را
آتشی دیگر فروز این سوزناک آهنگ را
...
1. من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
...
1. می فزایی خط مشکین عارض چون سیم را
می کشی بر صفحه امید حرف بیم را
...
1. رحمی بده خدایا آن سنگدل جوان را
یا طاقتی و صبری این پیر ناتوان را
...
1. گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را
کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را
...
1. معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را
که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
...
1. گوشه برقع فتاد از طرف رخ آن ماه را
کشف شد نور تجلی عارف آگاه را
...
1. ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا
شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را
...
1. رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
...
1. دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
...