آثار جامی

صفحه 2 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی که می رساند ازان نواحی نوید لطفی به جانب ما

2 به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده نه بخت یاور نه عقل رهبر نه تن توانا نه دل شکیبا

3 زهی جمال تو قبله جان حریم کوی تو کعبه دل فان سجدنا الیک نسجد و ان سعینا الیک نسعی

4 ز سر عشق تو بود ساکن زبان ارباب شوق لیکن ز بی زبانی غم نهانی چنانکه دانی شد آشکارا

1 شد برقع روی تو چو مهت زلف شب آسا سبحان قدیر جعل اللیل لباسا

2 تا کی ز غم سود و زیان رنجه توان برد ای خواجه بیا ساغر می گیر و بیاسا

3 دنیا نه متاعی ست که ارزد به نزاعی با خصم مدارا کن و با دوست مواسا

4 اسرار نی ار فهم کنی جمله سماعی ست لا یمکن ان یدرکها العقل قیاسا

1 عمری ز رخت بودم با خاطر خوش جانا ودعت و اودعت فی قلبی اشجانا

2 دام سر زلفت را گر خیال بود دانه صید تو شود دانم صد مرغ دل دانا

3 شد در قدح صهبا عکسی ز رخت پیدا قد اشرقت الدنیا من کاس حمیانا

4 از میکده برگشتی بر مدرسه بگذشتی شد در گرو باده دراعه مولانا

1 چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شب‌ها ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لب‌ها

2 شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف همی‌خوانند طفلان قصه حسنت به مکتب‌ها

3 به خواب ار بر درت یابند جا جان‌های مشتاقان به بیداری کجا آیند دیگر سوی قالب‌ها

4 ز تو هرشب ز بس یارب رود بر آسمان افتد ملایک را غلط در سبحه از غوغای یارب‌ها

1 ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخ شب‌ها تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها

2 چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو از بوسه پیکانش شد آبله‌ام لب‌ها

3 از بس که گرفتاران مردند به کوی تو بادش همه جان باشد خاکش همه قالب‌ها

4 از تاب و تف هجران گفتم سخن وصلت بود این هذیان آری خاصیت آن تب‌ها

1 از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها

2 از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها

3 ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن صد چاک کرده پیرهن شسته به خون رخسارها

4 تا سوی باغ آری گذر سرو و صنوبر را نگر عمری پی نظاره سر بر کرده از دیوارها

1 تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها که می بخشد صفای می فروغ خلوت دل‌ها

2 انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکل‌ها

3 به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی چو نبود قرب روحانی چه سود از قطع منزل‌ها

4 برآر ای بحر بی‌پایان ز جود بیکران موجی که خلقی تشنه‌لب مردند بر اطراف ساحل‌ها

1 نسیم الصبح زر منی ربی نجد و قبلها که بوی دوست می‌آید ازآن فرسوده منزل‌ها

2 چو گردد شوق وصل افزون چه جای طعن اگر مجنون به بوی هودج لیلی فتد دنبال محمل‌ها

3 دل من پر ز مهر یار و او فارغ نبوده‌ست آن که می‌گویند راهی هست دل‌ها را سوی دل‌ها

4 رسید اینک ز ره سلمی و من از ضعف تن زینسان فخذ یا صاح روحی تحفة منی و اقبلها

1 هر شب افروخته از آتش دل مشعله ها رود از کوی غمت سوی عدم قافله ها

2 دلم از پرتو خورشید رخت قندیلی ست کز سر زلف تو آویخته با سلسله ها

3 شرح اسرار خرابات نداند همه کس هم مگر پیر مغان حل کند این مسئله ها

4 در ره فقر و فنا بی مدد عشق مرو که کمینگاه حوادث بود این مرحله ها

1 تا بر ورق گل زدی از مشک رقم‌ها در وصف تو بشکست سر جمله قلم‌ها

2 هرگز دل من بی‌تو جدا از المی نیست ای قاعده لطف تو تسکین الم‌ها

3 در لشکر عشق تو اسیران همه گردند وز آتش دل‌هاست در آن گرد علم‌ها

4 نوعی دگر آمد ز کرم هر ستم تو با خسته‌دلان می‌کنی انواع کرم‌ها

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی