1 دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
2 درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را
3 خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را
4 رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را
1 من نه تنها خواهم این خوبان شهرآشوب را کیست در شهر آن که خواهان نیست روی خوب را
2 دیر می جنبد بشیر ای باد بر کنعان گذر مژده پیراهن یوسف ببر یعقوب را
3 دل نهادم بر جفا تا دیدم آن قد بلند بر درخت آن به که بیند مرد عاقل چوب را
4 گو مکن درد دل من کاتب اندر نامه درج طاقت این بار نبود حامل مکتوب را
1 شد سحر قاید اقبال من شیدا را آتش انس من جانب طور نارا
2 ای خوش آن آتش رخشنده کز آیینه صبح می برد شعله آن رنگ شب یلدا را
3 گر نیابم ز سر کوی تو در کعبه نشان از مژه دجله بغداد کنم بطحا را
4 نکهت عنبر سارا همه عالم بگرفت تا صبا شانه زد آن طره عنبرسا را
1 من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
2 تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد بر مراد خویش یابم گردش ایام را
3 رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من گم شدم در شاهد و می برنتابم نام را
4 شیخ شهرتجوی رعنا را تماشا کن که چون در لباس خاص ظاهر شد فریب عام را
1 کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را
2 شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را
3 ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم حق گزاری چون کنم این دیده خونبار را
4 خون ازان گریم ز هجر او که در خون غرقه به دیده کو لایق نباشد دولت دیدار را
1 مطرب امشب ساز کن با ناله من چنگ را آتشی دیگر فروز این سوزناک آهنگ را
2 بس که نالیدم ز درد دوری آن سنگدل دل به درد آمد ز آه و ناله من سنگ را
3 دورم از یار و نیارم سوی او رفتن که اشک ساخت دریا گرد من فرسنگ در فرسنگ را
4 رازم آخر فاش خواهد شد چه سان پوشم ز خلق چهره زرد و سرشک ارغوانی رنگ را
1 گوشه برقع فتاد از طرف رخ آن ماه را کشف شد نور تجلی عارف آگاه را
2 مایل طوبی نیاید سایه سرو قدت منصب عالی چه لایق همت کوتاه را
3 در دعا جز دولت وصلت نمی خواهد دلم یاد کن روزی دعاگویان دولت خواه را
4 شد کمان قامتم را رشته های اشک زه تا گشایم بهر صید وصل تیر آه را
1 لب لعل تو کام اهل وفا لعلیل الفراق فیه شفا
2 دردنوشان جام درد تواند صف نشینان بارگاه صفا
3 کی به روی تو خوش توانم زیست همچو موی تو فتنه ای ز قفا
4 یاری از کس نخواهم اندر عشق حسبی الله وحده وکفی
1 زد به رفتار خوش قدت ره ما رفع الله قدره ابدا
2 تو همایی و نیست ظل همای جز دو زلف تو دام ظلهما
3 گر کند غنچه با تو دعوی لطف بر دهانش زند نسیم صبا
4 دیده هر دیده ام جدا دردی تا ز روی تو مانده اند جدا
1 عمری ز رخت بودم با خاطر خوش جانا ودعت و اودعت فی قلبی اشجانا
2 دام سر زلفت را گر خیال بود دانه صید تو شود دانم صد مرغ دل دانا
3 شد در قدح صهبا عکسی ز رخت پیدا قد اشرقت الدنیا من کاس حمیانا
4 از میکده برگشتی بر مدرسه بگذشتی شد در گرو باده دراعه مولانا