1 ای برده رخت رونق گلها و سمنها دارد دهن تنگ تو در غنچه سخنها
2 گر سرو نه با قد تو ماند نتوان برد چون آب به زنجیر مرا سوی چمنها
3 صحرای عدم لالهستان شد چو شهیدان با داغ تو رفتند به خون غرقه کفنها
4 گفتهست به هر غنچه صبا وصف دهانت ماندهست ز حیرت همه را باز دهنها
1 ای غمت تخم شادمانی ها وصل تو اصل کامرانی ها
2 کرده ام گم به کوی عشق دلی بر وی از داغ تو نشانی ها
3 می روم کوههای غم بر دل از درت می برم گرانی ها
4 به هوای قد تو از سر سرو کرده مرغان بلندخوانی ها
1 به کعبه گر ننمای جال خود ما را ز خون دیده کنم لعل ریگ بطحا را
2 به دور حسن تو از مهره وفا پرداخت مشعبد قدر این حقه های مینا را
3 ز شوق طوق سگان در تو گردانند مسبحان فلک سبحه ثریا را
4 به ترک عشرت امروز چون کنم که کسی ضمان نمی شود از من حیات فردا را
1 شد سحر قاید اقبال من شیدا را آتش انس من جانب طور نارا
2 ای خوش آن آتش رخشنده کز آیینه صبح می برد شعله آن رنگ شب یلدا را
3 گر نیابم ز سر کوی تو در کعبه نشان از مژه دجله بغداد کنم بطحا را
4 نکهت عنبر سارا همه عالم بگرفت تا صبا شانه زد آن طره عنبرسا را
1 سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
2 این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است القلب علی بابک لیلا و نهارا
3 آزرده مبادا که شود آن تن نازک از بهر خدا چست مکن بند قبا را
4 من چون گذرم از سر کوی تو کز آنجا یارای گذشتن نبود باد صبا را
1 خدای خیر دهاد آن جوان رعنا را که وارهانید به پیرانه سر ز ما ما را
2 کرشمه های غزالان مست می بخشد فراغت از دو جهان عاشقان شیدا را
3 چه سود پند کسان چون نمی برد ز دلم هوای قد دلارای و روی زیبا را
4 شرار سینه مجنون ز آتش لیلی کباب ساخته همه آهوان صحرا را
1 زلف تو بر مه پریشان کرده مشک ناب را شاخ شاخ افکنده بر گل سنبل سیراب را
2 از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را
3 پسته را تا زان دهان و لب رساند دل به کام دل به تنگ آمد ازین معنی اولوالالباب را
4 باد شبها خاک پایت زیر سر خوابم حرام گر ندانم دولت بیدار خود این خواب را
1 من نه تنها خواهم این خوبان شهرآشوب را کیست در شهر آن که خواهان نیست روی خوب را
2 دیر می جنبد بشیر ای باد بر کنعان گذر مژده پیراهن یوسف ببر یعقوب را
3 دل نهادم بر جفا تا دیدم آن قد بلند بر درخت آن به که بیند مرد عاقل چوب را
4 گو مکن درد دل من کاتب اندر نامه درج طاقت این بار نبود حامل مکتوب را
1 شد خاک قدم طوبی آن سرو سهی قد را مااعظمه شانا ما ارفعه قدرا
2 ای پیکر روحانی از زلف بنه دامی در قید تعلق کش ارواح مجرد را
3 من نقش خطت بستم روزی که قلم با خود می زد رقم هستی این لوح زبرجد را
4 مپسند ز قتل من آزار بر آن ساعد یک تیغ زن از غمزه خون ریز چو من صد را
1 پیر ما بگذاشت آخر شیوه زهاد را ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را
2 خورده ام پیش از نماز صبح می بهر خدا ای امام امروز با مطرب گذار اوراد را
3 چنگ استادی ست درس عشق گو مطرب کجاست تا زمانی بر سر درس آرد این استاد را
4 صوفی دریوزه گر از بزم جمع دجله کش گر رود غم نیست یک زنبیل کم بغداد را