آثار جامی

صفحه 49 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 زد به شکرخنده لعلت بر دل ریشم نمک یا غزال الحی یا ضبی الحمی ما املحک

2 تا شدی ظاهر بدین لطف و جمال ارباب دین متفق گشتند در تفضیل انسان بر ملک

3 چون پری پنهان مشو ای بی تو بینایی محال زانکه مردم را چو چشمی چشم را چون مردمک

4 نقد اخلاص مرا هر بار یابی پاک تر گر زنی صد نوبت از سنگ جفایم بر محک

1 امروز ز شوقت همه سوز و همه دردم نادیده رخت زین سر کو بازنگردم

2 بیهوده بود هر غم و دردی که نه عشق است هرگز من بیدل غم بیهوده نخوردم

3 از گونه زردم زندم چهره اگر اشک هر لحظه جگرگون نکند گونه زردم

4 روی دل من سوی بتان بود همیشه چون روی تو دیدم ز همه رو به تو کردم

1 رهروی خوش سخنی گفت ز پیران طریق کاولین شرط درین راه رفیق است رفیق

2 طالب صحبت رندان شو و توفیق ادب از خدا خواه که الله ولی التوفیق

3 چون به نظاره ساحل گذری خنده زنان دامن عاطفت خود مکش از دست غریق

4 چیست آن رشته که آویخت خور از خیط شعاع یعنی ای ذره برون آی ازین چاه عمیق

1 نادیده رخت عمری سودای تو ورزیدم فارغ ز تو چون باشم اکنون که رخت دیدم

2 تا ساخت مرا در دل مهر رخ تو منزل دل از همه برکندم مهر از همه ببریدم

3 هر جا که به بزم می برخاست نوای نی دمساز شدم با وی وز شوق تو نالیدم

4 هر خار غمی کز دل خواهم کشم ای گلرخ زان خار کنم سوزن کز خاک درت چیدم

1 گم کرده ایم راه برون شد ازین رباط ای رهنمای گمشدگان اهدناالصراط

2 صد دام در ره است به هر گام عشق را خوشوقت رهروی که نهد پا به احتیاط

3 چون در نیاید از در صدق و صفا کسی بر روی خلق بسته ام ابواب اختلاط

4 کی خواجه سر کشد به فلک ز ارتفاع قدر گر بگذرد به خاطرش امکان انحطاط

1 فاح ریح الصبا و صاح الدیک باده درده که صبح شد نزدیک

2 جام روشن بیار تا برهیم یک دم از ظلمت شب تاریک

3 فهم را گم شود سر رشته چون رود زان میان سخن باریک

4 پیش هندوی چشم خونریزت گشته ترکان زبون تر از تازیک

1 رو چو نهد به ملک دل عشق توشاه سازمش بر سر عقل صبر و دین میر سپاه سازمش

2 دل که به سینه گشت خون از غم پای بوس تو تا برسد به کام خویش از مژه راه سازمش

3 طاقت خور نبینمت جا به سواد دیده کن تا پی سایه بر سرت چتر سیاه سازمش

4 خواهم اگر زنم دمی بی تو به عشرت و طرب یاد تو بگذرد به دل مایه آه سازمش

1 نهادی لعل رخشان بر بناگوش سهیل و ماه را کردی هم آغوش

2 در اشکم شد از عکس لبت لعل منش در دیده جا کردم تو در گوش

3 تو را از هر طرف در گوش لعلی ست چنان لعلی که از جان می برد هوش

4 مرا بر هر مژه لعلی ست اما ازان خونی که در دل می زند جوش

1 چون تو در شهر مهی از من دلداده چه لایق که نباشم به سر کوی تو آشفته و عاشق

2 آن که با روی نکو داد تو را پایه عذرا چه عجب گر دهد از عشق مرا منصب وامق

3 گو طبیبم ز غم عشق تو پرهیز مفرما که مزاج من بیمار به عشق است موافق

4 دل و جان بسته زلفت به رخت مهر چه ورزم عشق را شرط نخستین چه بود ترک علایق

1 من و خیال تو شبها و کنج خانه خویش سرود بیخودی و آه عاشقانه خویش

2 به خون همی طپم از ناله های خود همه شب کسی نکرده چو من رقص بر ترانه خویش

3 خیال خال تو بردم من ضعیف به خاک چنانکه دانه کشد مور سوی خانه خویش

4 ز چشم سخت دلان دور دار عارض و خال به سنگ خاره مکن ضایع آب و دانه خویش

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی