آثار جامی

صفحه 42 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 اشکم از دیده چو بی آن رخ گلگون بچکد لاله ها بردمد از خاک وز آن خون بچکد

2 جز گیاه غم و اندیشه لیلی ندمد دانه اشک که از دیده مجنون بچکد

3 دارم از اشک جگرگون جگری غرقه به خون خواه ماند به درون خواه ز بیرون بچکد

4 در درون مایه غم گردد اگر خانه کند وز برون سبزه اندوه دمد چون بچکد

1 گر چه پیش تو مرا هیچ ره و روی نماند روی من جز پی اقبال تو هر سوی نماند

2 خانه ای بود به کوی طرب از وصل توام شد خراب از غمت آن خانه و آن کوی نماند

3 بس که از موی میان تو جدا موییدم تنم از مویه چو مویی شد و آن موی نماند

4 جوی چشمم ز خیال رخت آبادان بود تا تو رفتی ز نظر آب درین جوی نماند

1 وقت آن شد کز فلک زرین حمایل بگسلند رشته پیوند مهر از مهره گل بگسلند

2 حاصل این سیر دوری چون همه سرگشتگی ست زنگ های انجم از فیروزه محمل بگسلند

3 چون نه بر حسب مراد افتد نتایج را ظهور نسبت تاثیر فاعل را ز قابل بگسلند

4 سلک نظم هستی آمد عاشقان را سلسله فرخ آن ساعت که مجنونان سلاسل بگسلند

1 ماه من تا کمر از موی میان نگشاید بیدلان را گره از رشته جان نگشاید

2 چون بنفشه ز قفا باد زبان سوسن را گر به آزادی آن سرو زبان نگشاید

3 گر ببیند صدف آن حقه در گر چه فتد جای قطره گهر از ابر دهان نگشاید

4 آن دو لب هست دو کان شکر ار شهد فروش بیند آن را دگر از شرم دکان نگشاید

1 خاست هر سو فتنه گویی فتنه جوی من رسید بر سمند ناز ترک تندخوی من رسید

2 باد عنبربو چرا شد گرد مشکین بهر چیست گر نه از صحرا غزال مشکبوی من رسید

3 اشک خونین بر رخ زردم نشانی بیش نیست زانچه در شبهای تنهایی به روی من رسید

4 تیغ او را داده اند آب از زلال زندگی جان دیگر یافتم چون بر گلوی من رسید

1 سرو من در سایهٔ سنبل سمن می‌پرورد سبزهٔ تر در کنار نسترن می‌پرورد

2 باغبان گر بیند آن رخسار و خط ماند خجل زان گل و ریحان که بر طرف چمن می‌پرورد

3 مایه‌بخش اشک غمّاز آمد از خونابه دل دشمن خود را به خون خویشتن می‌پرورد

4 هر گیاه غم که سر بر زد ز خاک محنتی عشق تو آن را به آب چشم من می‌پرورد

1 کسی کش نیست طاقت کز قبا پیراهنت بیند کجا تاب آورد کز پیرهن نازک تنت بیند

2 جفای تو همه با خویش خواهد عاشق بی دل نمی خواهد که فردا دست کس در دامنت بیند

3 نبیند سر حسنت را کسی زینسان که من بینم مگر چون مردم چشم من از چشم منت بیند

4 نیارد گشت گرد شمع رویت دل چو پروانه ز بس پروانه جان عاشقان پیرامنت بیند

1 حقه لعل تو از جوهر جان ساخته‌اند کام هر خسته در آن حقه نهان ساخته‌اند

2 هر لطافت که نهان بود پس پرده غیب همه در صورت خوب تو عیان ساخته‌اند

3 هر چه بر صفحه اندیشه کشد کلک خیال شکل مطبوع تو زیباتر از آن ساخته‌اند

4 شوخی و ناز و کرشمه همه آورده به هم فتنه عالم و آشوب جهان ساخته‌اند

1 بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار دارم از اشک جگرگون دجله خون در کنار

2 چون سواد دیده ام دریا کند بغداد را سیل چشم دجله بارم گر شود با دجله یار

3 گر نبردی آرزوی یثربم از کف زمام کی فتادی بر خراب آباد بغدادم گذر

4 این نه باغ داد خارستان بیداد است لیک نیست جز ارباب دل را دل ز خار او فگار

1 زان پیشتر که میکده از ما تهی شود مپسند جام را که ز صهبا تهی شود

2 پر کن سبو به هر چه توان رهن باده ساخت زان غم مخور که خانه ز کالا تهی شود

3 خوش مصرفی ست میکده کین چرخ صیرفی هر کیسه ای که پر کند آنجا تهی شود

4 گلها شکفت فتنه خوبان باغ شو تا یک دو روز شهر ز غوغا تهی شود

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی