آثار جامی

صفحه 41 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 حلقه زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر قامتم چون حلقه شد زین رشک و رخسارم چو زر

2 بست زرین حلقه ات راه خلاص از هر طرف بر دل من چون برد مسکین از آنجا ره بدر

3 آن چنان از حلقه نبود گوش تو هرگز تهی از خیالش نیست خالی چشم ارباب نظر

4 زر گرفت از پختگی پیش بناگوش تو گوش سیم گو خامی مکن زین بیش و لاف از حد مبر

1 ماه نو بر شکل جام آمد نماز شام عید یعنی از جام طرب خالی مباش ایام عید

2 کرد یک بار دگر عید از مه نو جام دور می پرستان سرخوشند امشب ز دور جام عید

3 خوان کم خواران ماه روزه را برداشتند باد باقی مجلس رندان دردآشام عید

4 عید بر هر کس گشاد از خمکده ابواب فیض زاهد مغرور و محرومی ز فیض عام عید

1 خطت قوت ازان لعل خندان کشید خضر چاشنی ز آب حیوان کشید

2 به خونم نوشته ست فرمان لبت نخواهم سر از خط فرمان کشید

3 نیارست چشم دلم از تو دوخت اجل کز تنم رشته جان کشید

4 پی مقدم تو ز سبزه صبا بساط زمرد به بستان کشید

1 به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید

2 گره شد در دلم زلفت چه گردم گرد بستانها چو دانم کین گره از طره شمشاد نگشاید

3 اگر مقصود نی آزادی از سرو قدت باشد صبا بند از زبان سوسن آزاد نگشاید

4 چه سود از روزن جنت اگر شیرین معاذالله ز کوی خود دری در روضه فرهاد نگشاید

1 دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود شب همه شب مونس جانم خیال یار بود

2 دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود

3 لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت در برابر چشم من از گریه گوهربار بود

4 لذت شیرینی گفتار او در جان بماند الله الله این چه لبهای شکرگفتار بود

1 بس که چشمان تو خون اهل عالم ریختند پشته پشته کشته در کوی تو بر هم ریختند

2 صد هزاران صورت اندر قالب حسن و جمال ریختند اما ز تو مطبوع تر کم ریختند

3 هر چه در عالم همی بینم نمی ماند به تو شکل تو گویی نه از ارکان عالم ریختند

4 نقشبندان گاه تصویر لب و دندان تو در دهان غنچه تر عقد شبنم ریختند

1 هرشب از زلف تو حال من پریشان‌تر بود هردم از لعل تو چشمم گوهرافشان‌تر بود

2 گرچه نتواند ز جا جنبید سرو جویبار بر قدت از شاخ نی در آب لرزان‌تر بود

3 گفتیم یک بوسه خواهی یا دو دشنام از لبم هرچه کمتر جان من دانی که آسان‌تر بود

4 چاره حیرانی خود زیر بار عشق تو هرکه را پرسم ز من صدبار حیران‌تر بود

1 آن ترک شوخ بین که چه مستانه می‌رود شهری اسیر کرده سوی خانه می‌رود

2 هر جانبی که جلوه‌کنان روی می‌نهد با او هزار عاشق دیوانه می‌رود

3 جانم ز تن رمید به سودای خال او مرغ از قفس پرید پی دانه می‌رود

4 از صبر رفته پیش غمش می‌کنم گله با آشنا حکایت بیگانه می‌رود

1 گرنه یار از زلف برقع پیش روی خود کشد جمله دلها را به دام آرزوی خود کشد

2 من ز سر گویی تراشیدم زهی سرگشتگی گر سوار من خم چوگان ز گوی خود کشد

3 خاک کویش بر تنم باشد ز رحمت خلعتی بعد قتلم غرق خون چو گرد کوی خود کشد

4 عشقبازی خوی شد مسکین دلم را با بتان این همه بیداد بدخویان ز خوی خود کشد

1 نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد که می ترسم دلش ز اندوه من اندوهگین گردد

2 چو اندوه دل محزون من تسکین نمی یابد چه حاصل زانکه چون من دیگری را دل حزین گردد

3 سواد دیده را مردم تو بودی کی بود یارب که این ویرانه یک بار دگر مردم نشین گردد

4 پس از عمری دمی خوش گر برآید از دلم بی تو به لب ناآمده در سینه آه آتشین گردد

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی