1 رخ زرد دارم ز دوری آن در زده باغ و دردم درون دل آذر
2 چو من کاست گویی شب فرقت تو مه نو که باشد بدین گونه لاغر
3 خطت خضر جعد کجت مشک تبت تنت سیم لعل لبت تنگ شکر
4 به جنب نعیم شهید محبت بهشت مخلد نصیب محقر
1 تو را هرگز گذر بر جانب گلشن نمیافتد که از شوق تو گل را چاک در دامن نمیافتد
2 سرم دور از درت باری ست بر گردن اگر تیغت نیاید در میان این بارم از گردن نمیافتد
3 چنین کز سینه برق آه تا گردون رود شبها عجب دارم که مه را شعله بر خرمن نمیافتد
4 چه حاصل گر مرا از زخم پیکان سینه روزن شد چو هرگز پرتوی زان مه بر این روزن نمیافتد
1 کو صبا تا ره به سرو خوش خرام من برد گه سلام او رساند گه پیام من برد
2 در بیان شوق او هر لحظه چون اوراق گل دفتر رنگین ز اشک لاله فام من برد
3 نامه من کی تواند برد قاصد پیش یار چون ندارد هرگز آن یارا که نام من برد
4 شد دلم چون نافه خون تا آمد آن آهو به دام وای من گر عشوه دهرش ز دام من بود
1 دیده جز خاک درت خواب نبیند هرگز تشنه در واقعه جز آب نبیند هرگز
2 چشم قلاب تو بهر کشش خاطر ما چون خم زلف تو قلاب نبیند هرگز
3 هر زمان دل به سگ کوی تو مشتاق تر است سیری از صحبت احباب نبیند هرگز
4 هر که در کوی تو پهلو به سر خار نهد راحت از بستر سنجاب نبیند هرگز
1 کند گل چون رخت خود را تصور ازان دارد ز گل غنچه دلی پر
2 من آزاده را کشت از غمت سرو بریدش باغبان کالحر بالحر
3 تواضع می کنم پیش سگانت نشاید از فرودستان تکبر
4 مکش آن زلف را هر جانب ای باد که بس در پیچ و تاب است از تکسر
1 چون به شرح غم تو خامه نهم بر کاغذ گردد از اشک من و خانه به هم تر کاغذ
2 وصف ضعف تن و رنگ رخ من خواست مژه ساخت از موی قلم وز ورق زر کاغذ
3 با خود آورد دلم نامه شوقت ز ازل آن چنان کز سفر دور کبوتر کاغذ
4 شاخ اقبال من آورد شکوفه چو ز لطف قاصدت کرد برون بهر من از سر کاغذ
1 تا کی از هجر تو با غم همنشین خواهیم بود با سرشک گرم و آه آتشین خواهیم بود
2 تو حریف دیگران ما از غمت جامه دران تا تو باشی آن چنان ما این چنین خواهیم بود
3 در کمان ابرویت بیند نهان هر کج نظر بعد ازین هر جا که باشی در کمین خواهیم بود
4 سنبل زلف تو چون خرمن نهد بر گل ز مشک گرد آن خرمن گدای خوشه چین خواهیم بود
1 وقت گل زان گونه کز گل سبزه تر میدمد کشته آن غمزه را از خاک نشتر میدمد
2 میزند تیغ قدت در باغ با سرو سهی بید را زان رو به جای برگ خنجر میدمد
3 کس نیابد بوی راحت از دل محنت کشم آری آن ریحان ازین ویرانه کمتر میدمد
4 مردم چشمم خیال خواب چون بندد دگر کز خیال آن مژه خارش ز بستر میدمد
1 کدام سر که درین آستانه خاک نشد کدام دل که به تیغ غمت هلاک نشد
2 کدام پیرهن ناز دوخت شاهد گل که در هوای تو چون جیب غنچه چاک نشد
3 برات حسن جزا کی رسد قتیلی را که حرف مهر تواش نقش لوح خاک نشد
4 به جرم عشق مرا غم هزار بار بسوخت عجب تر آنکه گناهم هنوز پاک نشد
1 روزه چون می داری ای شیرین پسر کز دو لب بینم دهانت پرشکر
2 ماه روزه گر خوری شکر چه باک نیست روزه ماه من بر ماه و خور
3 مردمان در روزه و عشاق را هر دم از دیدار تو عید دگر
4 روزه داران بین همه مشتاق عید من به وصلت از همه مشتاق تر