آثار جامی

صفحه 39 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 رخ زرد دارم ز دوری آن در زده باغ و دردم درون دل آذر

2 چو من کاست گویی شب فرقت تو مه نو که باشد بدین گونه لاغر

3 خطت خضر جعد کجت مشک تبت تنت سیم لعل لبت تنگ شکر

4 به جنب نعیم شهید محبت بهشت مخلد نصیب محقر

1 تو را هرگز گذر بر جانب گلشن نمی‌افتد که از شوق تو گل را چاک در دامن نمی‌افتد

2 سرم دور از درت باری ست بر گردن اگر تیغت نیاید در میان این بارم از گردن نمی‌افتد

3 چنین کز سینه برق آه تا گردون رود شب‌ها عجب دارم که مه را شعله بر خرمن نمی‌افتد

4 چه حاصل گر مرا از زخم پیکان سینه روزن شد چو هرگز پرتوی زان مه بر این روزن نمی‌افتد

1 کو صبا تا ره به سرو خوش خرام من برد گه سلام او رساند گه پیام من برد

2 در بیان شوق او هر لحظه چون اوراق گل دفتر رنگین ز اشک لاله فام من برد

3 نامه من کی تواند برد قاصد پیش یار چون ندارد هرگز آن یارا که نام من برد

4 شد دلم چون نافه خون تا آمد آن آهو به دام وای من گر عشوه دهرش ز دام من بود

1 دیده جز خاک درت خواب نبیند هرگز تشنه در واقعه جز آب نبیند هرگز

2 چشم قلاب تو بهر کشش خاطر ما چون خم زلف تو قلاب نبیند هرگز

3 هر زمان دل به سگ کوی تو مشتاق تر است سیری از صحبت احباب نبیند هرگز

4 هر که در کوی تو پهلو به سر خار نهد راحت از بستر سنجاب نبیند هرگز

1 کند گل چون رخت خود را تصور ازان دارد ز گل غنچه دلی پر

2 من آزاده را کشت از غمت سرو بریدش باغبان کالحر بالحر

3 تواضع می کنم پیش سگانت نشاید از فرودستان تکبر

4 مکش آن زلف را هر جانب ای باد که بس در پیچ و تاب است از تکسر

1 چون به شرح غم تو خامه نهم بر کاغذ گردد از اشک من و خانه به هم تر کاغذ

2 وصف ضعف تن و رنگ رخ من خواست مژه ساخت از موی قلم وز ورق زر کاغذ

3 با خود آورد دلم نامه شوقت ز ازل آن چنان کز سفر دور کبوتر کاغذ

4 شاخ اقبال من آورد شکوفه چو ز لطف قاصدت کرد برون بهر من از سر کاغذ

1 تا کی از هجر تو با غم همنشین خواهیم بود با سرشک گرم و آه آتشین خواهیم بود

2 تو حریف دیگران ما از غمت جامه دران تا تو باشی آن چنان ما این چنین خواهیم بود

3 در کمان ابرویت بیند نهان هر کج نظر بعد ازین هر جا که باشی در کمین خواهیم بود

4 سنبل زلف تو چون خرمن نهد بر گل ز مشک گرد آن خرمن گدای خوشه چین خواهیم بود

1 وقت گل زان گونه کز گل سبزه تر می‌دمد کشته آن غمزه را از خاک نشتر می‌دمد

2 می‌زند تیغ قدت در باغ با سرو سهی بید را زان رو به جای برگ خنجر می‌دمد

3 کس نیابد بوی راحت از دل محنت کشم آری آن ریحان ازین ویرانه کمتر می‌دمد

4 مردم چشمم خیال خواب چون بندد دگر کز خیال آن مژه خارش ز بستر می‌دمد

1 کدام سر که درین آستانه خاک نشد کدام دل که به تیغ غمت هلاک نشد

2 کدام پیرهن ناز دوخت شاهد گل که در هوای تو چون جیب غنچه چاک نشد

3 برات حسن جزا کی رسد قتیلی را که حرف مهر تواش نقش لوح خاک نشد

4 به جرم عشق مرا غم هزار بار بسوخت عجب تر آنکه گناهم هنوز پاک نشد

1 روزه چون می داری ای شیرین پسر کز دو لب بینم دهانت پرشکر

2 ماه روزه گر خوری شکر چه باک نیست روزه ماه من بر ماه و خور

3 مردمان در روزه و عشاق را هر دم از دیدار تو عید دگر

4 روزه داران بین همه مشتاق عید من به وصلت از همه مشتاق تر

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی