آثار جامی

صفحه 36 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 در چمن یارم چو با آن لطف و بالا می‌رود سرو را پای و صنوبر را دل از جا  می‌رود

2 ز اشک و آهم در زمین و آسمان رسوای عشق چون کنم کان تا ثری وین تا ثریا می‌رود

3 بر فلک افکنده جان پیچان کمند از دود دل گویی از شوق لبش سوی مسیحا می‌رود

4 هرکه می‌راند حدیث نطق طوطی بر زبان عاشقان را دل به آن لعل شکرخا می‌رود

1 دردا که عشق یار به دیوانگی کشید خط جنون به دفتر فرزانگی کشید

2 ایزد چو شمع حسن وی افروخت در ازل بر ما رقم به منصب پروانگی کشید

3 ای من غلام همت آن رند پاکباز کو درد و داغ عشق به مردانگی کشید

4 ننهند جز به خاطر ویرانه گنج عشق معمور خاطری که به ویرانگی کشید

1 یار جستم که غم از خاطر غمگین ببرد نه که جان کاهد و دل خون کند و دین ببرد

2 دل سپردم به بتی تا شود آرام دلم نه که تسکین و قرار از من مسکین ببرد

3 من در آن غم که دل از وی به چه فن بستانم او در اندیشه که جان را به چه آیین ببرد

4 گر دهد خوی تو صد غصه ز دل تلخی آن لب لعل تو به یک نکته شیرین ببرد

1 چون سوار آن خسرو خوبان به راهی بگذرد با وی از جانهای مشتاقان سپاهی بگذرد

2 یاد آن شکل و شمایل جان و دل سوزد مرا هر کجا چابک سواری کج کلاهی بگذرد

3 ماند نامش بر زبانم وه چه خوش باشد اگر نام من هم بر زبانش گاه گاهی بگذرد

4 مشکل آبادان شود در هر دلی کان مه گذشت وای بر ملکی که ظالم پادشاهی بگذرد

1 بر من از خوی تو هر چند که بی داد رود چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود

2 گره طره مشکین مگشا پیش صبا عمر صد دل شده مپسند که بر باد رود

3 تا به کی عاشق دلخسته به امید وصال شادمان سوی درت آید و ناشاد رود

4 نقش شیرین رود از سنگ ولی ممکن نیست که خیال رخش از خاطر فرهاد رود

1 تا دامن آن تازه گل از دست برون شد چون غنچه دلم ته به ته آغشته به خون شد

2 گفتم نکنم میل جوانان چو شوم پیر فریاد که چون پیر شدم حرص فزون شد

3 بگشاد صبا تاری ازان جعد مسلسل صد خسته جگر بسته زنجیر جنون شد

4 از بس که مرا سوخت خط غالیه بویت از دود دلم روی هوا غالیه گون شد

1 ز طاق ابروی تو پشت طاقتم خم شد سرشک سرخ ز لعل توام دمادم شد

2 به وقت گریه ام ای دل به خون مدد فرمای که بس که دیده من اشک ریخت بی نم شد

3 قدم چو حلقه خاتم خمیده بود ز غم عقیق اشک به رویم نگین خاتم شد

4 هزار زخم کهن بود در دلم ز بتان شکاف تیغ تو آن را به جای مرهم شد

1 دوش در بزم گدا شاه فرو آمده بود نور نازل شده و ماه فرو آمده بود

2 نازنینی به صف خاک نشینان نیاز از سریر شرف و جاه فرو آمده بود

3 ز آسمان بر من محنت زده از رحمت و لطف آیتی بود که ناگاه فرو آمده بود

4 گر چه شاهان به هواخواهی او خاسته اند پیش درویش هواخواه فرو آمده بود

1 یار کز ساعد آستین بر زد بهر تاراج عقل و دین برزد

2 دست مهرش گرفت جیب دلم گر چه دامن به قصد کین بر زد

3 داغ سودا نهاد بر دل گل تا به رخ خال عنبرین بر زد

4 رخنه در قبله نیازم کرد تا به ابروی ناز چین بر زد

1 این همه خون از لب لعل تو دل چون می خورد انگبین نتوان چنین خوردن که او خون می خورد

2 شیخ شهر ما که بودی شهره در کم خوارگی از همه در دور لعلت باده افزون می خورد

3 جز گل حسرت نیارد بار در باغ امید خار مژگانم که آب از اشک گلگون می خورد

4 دل پر است از زخم شمشیر بلا روز فراق همچو آن پر دل که زخم اندر شبیخون می خورد

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی