آثار جامی

صفحه 32 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 لله الحمد که آن مه ز سفر باز آمد نورم از آمدن او به بصر باز آمد

2 از نم دیده صاحبنظران سوی چمن لاله و سنبل او تازه وتر باز آمد

3 آن جگرگوشه که چون اشک برفت از نظرم خون شد از غم جگرم تا به نظر باز آمد

4 بندم از جان کمر بندگی او که به لطف بهر خونریزی من بسته کمر باز آمد

1 ای کسانی که در آن کوی گذاری دارید این چنین در غم و اندوه مرا مگذارید

2 ناگهان گر سوی آن ماه گذاری بکنید بر شما باد که از حالت من یاد آرید

3 سر به سر قصه غمهای مرا غصه دهید یک به یک محنت و اندوه مرا بشمارید

4 می روم سوی عدم جان مرا بستانید یادگاری به سگان در او بسپارید

1 دی که بود آن کافر سرکش که ترکش بسته بود تیر مژگان در کمان ابروان پیوسته بود

2 یک دل اندر برنبینم مردم نظاره را کش نه آن ابرو کمان از تیر مژگان خسته بود

3 خرمن تقوی و صبر اهل دل سالم نجست زآتشی کز نعل سم بادپایش جسته بود

4 رشته ها بود از رگ جان ها مهیا هر طرف توسنش را چون عنان از سرکشی بگسسته بود

1 از بس که چشم دارم کان مه ز در درآید از جا جهم چو ناگه آواز در برآید

2 ریزم سرشک گلگون از زخمه مغنی آری روان شود خون بر رگ چو نشتر آید

3 گرمم ز آتش دل زانسان که گر درین تب پهلو نهم به بستر دودم ز بستر آید

4 آن کامدن به کویت کرد اختیار یک ره بی اختیار گشته صد بار دیگر آید

1 ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ

2 زان دم که دهر زهر فراق توام چشاند شد در مذاق عیش مرا خورد و خواب تلخ

3 از دل که سوخت ز آتش غم چاشنی مگیر ترسم که آیدت به دهان این کباب تلخ

4 شیرین مکن به نقل دهانم چو می دهی کز دست چون تویی نبود زهر ناب تلخ

1 چو محمل بسته بر عزم سفر جانان برون آید به همراهی او صد کاروان جان برون آید

2 ندارد هیچ کس تاب وداع او بگوییدش که بر بیچارگان رحمی کند پنهان برون آید

3 مبند آن ماه گو محمل که می گریند صد بی دل نشاید کاروانی را که در باران برون آید

4 چو گریم بر گرفتاران دل سیل بلا گردد مرا هر قطره خون کز دیده گریان برون آید

1 ما امید از دوست ببریدیم و رفت هجر را بر وصل بگزیدیم و رفت

2 داغ بی یاری و درد بیدلی آن همه بر خود پسندیدیم و رفت

3 شب همه شب گه به پهلو گه به سر گرد کوی دوست گردیدیم و رفت

4 دستبوس دوست بر نامد ز دست پاسبان را پای بوسیدیم و رفت

1 تو طفل خردسالی و ما پیر سالخورد با ما ببین که عشق تو پیرانه سر چه کرد

2 چشم سیاه سرخ چه سازی به خون من موی سفید من نگر ای جان و روی زرد

3 بگشای بند زلف که افتاد صد گره بر رشته امید من از چرخ تیزگرد

4 نقشی نکوتر از خط زنگاریت نبست کلک قضا که زد رقم این لوح لاژورد

1 تیر تو افتاد دور جان من افگار کرد بر هدف آمد ولی بر دل من کار کرد

2 پیش رخت وقت گل لاله شکفتن نخواست سینه زد از شوق چاک داغ خود اظهار کرد

3 ابر چمن را ز گل روی تو آمد به یاد نعره بسیار زد گریه بسیار کرد

4 مهر که دیوار و در پرتو رویش گرفت روی تو را دید جا در پس دیوار کرد

1 در بر سیمین دلت گر سخت تر از سنگ نیست هرگزت رحمی چرا بر عاشق دلتنگ نیست

2 از خروش دلخراش ما طلب کن سر عشق زانکه این سر در صدای عود و صوت چنگ نیست

3 ماند ز اشک ما چو خر در گل رقیب سنگدل در ره عشق تو ما را غیر ازین خر سنگ نیست

4 از نوای بلبلان بر گل چه حاصل چون به باغ جام گلرنگ و حریف عندلیب آهنگ نیست

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی