آثار جامی

صفحه 29 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 درمانده ای به حکم قضا از بلا گریخت زد طعنه جاهلی که فلان از قضا گریخت

2 چون از قضا گریز تواند کسی که بود دست قضا عنان کش او هر کجا گریخت

3 بس اهل معرفت که ز بیگانه آفتی احساس کرد و در کنف آشنا گریخت

4 گر نیست از سبب به سبب التجا روا خیر بشر ز مکه به یثرب چرا گریخت

1 پیش ازان روز که این طاق مقرنس کردند قبله ام زان خم ابروی مقوس کردند

2 رخت آن مشعل نور است که اندر شب طور روشن از آتش وادی مقدس کردند

3 درد نوشان لبت خرقه پشمینه به دوش بس تعظم که بر این طارم اطلس کردند

4 پیش ازین شیوه چشمان تو خونریزی بود دور ما آمد ازان شیوه چرا بس کردند

1 صاحبدلی که نرد وفا عاشقانه باخت نقد دو کون در ره یار یگانه باخت

2 کوی فنا و فقر عجب کارخانه ای ست خوش آن که هر چه داشت درین کارخانه باخت

3 بربود شیخ صومعه را لذت سماع تسبیح و خرقه در ره چنگ و چغانه باخت

4 دل ز آرزوی خال تو در دام غصه مرد بیچاره مرغ جان به تمنای دانه باخت

1 لعل لبت به لطف حکایت نمی‌کند چشم خوشت نظر به عنایت نمی‌کند

2 صد بار بیش پیش تو گفتیم درد دل دردا که در دل تو سرایت نمی‌کند

3 دل با سگ تو شرح دهد قصه رقیب از دوستان به غیر شکایت نمی‌کند

4 با شیخ خرقه پوش چه کارم که کار من جز پیر می‌فروش کفایت نمی‌کند

1 عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست جز دل خود کین زمان هم از غمت آزاد نیست

2 کی توانم بهر عیدی با تو گستاخی نمود چون مرا پیش تو یارای مبارکباد نیست

3 چون کنم قصد سخن نام تو آید بر زبان چون کنم جانا که جز نام تو هیچم یاد نیست

4 ای فلک اندوه شیرین بر دل خسرو منه کین بضاعت را خریداری به از فرهاد نیست

1 دل ز خوبان نکشد جز سوی آن سرو بلند وه که خون شد جگرم زین دل دشوار پسوند

2 رنج بی فایده چندین مکش ای خواجه حکیم کی بود مرهم داغ تو مرا فایده مند

3 هر درختی که دلم در چمن عیش نشاند تندباد غمت آمد همه از بیخ بکند

4 خنده غنچه بود وقت گل از گریه ابر گریه من نگر ای غنچه سیراب و بخند

1 پرتو شمع رخت عکس بر افلاک انداخت قرص خورشید شد و سایه بر این خاک انداخت

2 برقی از شعشعه طلعت رخشان تو جست شعله در خرمن مشتی خس و خاشاک انداخت

3 خوش بران رخش که عشقت فلک سرکش را طوق در گردن ازان حلقه فتراک انداخت

4 ذوق مستان صبوحی زده بزم تو دید صبح در اطلس فیروزه خود چاک انداخت

1 چه شد یارب که آن سرو خرامان دیر می آید سوار چابک من سوی میدان دیر می آید

2 ز هر سویی سپاهی از پریرویان رسید اما چه حاصل دادخواهان را که سلطان دیر می آید

3 ز جانم یک رمق مانده ست و تیغش آرزو دارم به قتل من دریغ آن نامسلمان دیر می آید

4 نمی دانم چه شد کز ترکش آن ترک عاشق کش به جانم تیر زهرآلوده پیکان دیر می آید

1 ایهاالساقی ادر کاس الصبوح هات مفتاحا لابواب الفتوح

2 پرتو جام است یا عکس مدام ام بریق البرق ام برق یلوح

3 نکهت گل یا نسیم سنبل است ام شمیم الراح ام مسک یفوح

4 رفتی و گفتی به هجران ده رضا انت روحی کیف ارضی ان تروح

1 چو در شبگون لباس آن مه به گشت شب برون آید دلم زان شکل عیارانه در قید جنون آید

2 ز بس خون حریفان ریخت آن ترک جفاپیشه غباری کز سر آن کوی خیزد بوی خون آید

3 مریز ای دیده خون دل مباد آن چند پیکانش که شد آب از تف و تاب درون با آن برون آید

4 چنان کوهی که بر دل داشت فرهاد از غم شیرین صدای ناله تا اکنون سزد کز بیستون آید

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی