1 رخش همت تند و ملک فقر را میدان فراخ نیست از شرط ره آسودن درین فرسوده کاخ
2 شبوه نازکدلان نبود سلوک راه فقر سخت دشوار است بار شیشه و ره سنگلاخ
3 نیست ممکن ترک فقر از من که در عهد ازل بسته ام با فقر عهدی مستحیل الانفساخ
4 بهر آوازی ز کوس فقر یا آوازه ای گوش جان دارد دلم بر روزن کاخ صماخ
1 ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ
2 زان دم که دهر زهر فراق توام چشاند شد در مذاق عیش مرا خورد و خواب تلخ
3 از دل که سوخت ز آتش غم چاشنی مگیر ترسم که آیدت به دهان این کباب تلخ
4 شیرین مکن به نقل دهانم چو می دهی کز دست چون تویی نبود زهر ناب تلخ
1 ما خسته خاطریم و دل افگار و دردمند زان یار جنگجوی و نگار جفاپسند
2 ای ناچشیده چاشنی درد بیدلان از حال ما بترس و بر احوال ما مخند
3 می کرد جا به خاطر ما پند پیش ازین اکنون که بند عشق قوی شد چه جای پند
4 ما را میان اهل وفا عشق برکشید هر جا که می رویم به عشقیم سربلند
1 شد به نقش هستی خود بند شیخ خودپسند ماند محروم از تماشای جمال نقشبند
2 کور شو گو دیده خودبین که بهر آن جمال چرخ مجمر آفتاب اخگر بود انجم سپند
3 کی کند باور که نوشیده ست خضر آب حیات مرده ای کز مشرب مردان نباشد بهره مند
4 اهل دل آیینه اند ای شکل نامطبوع خویش دیده در آیینه طعن و لعن بر آیینه چند
1 ای دریغ کاخ امانی به غم و شادی بند بنده نفس خودی دعوی آزادی چند
2 پیش دانا چه بود ملک همه دنیا هیچ لاف دانش چه زنی ای که به هیچی خرسند
3 رشته سعی قوی کن که رسیدن نتوان به سر کنگر مقصود چو بگسست کمند
4 عالمی را ز تو پند است که در بند خودی تا به کی بهر خلاص دگران گویی پند
1 دل ز خوبان نکشد جز سوی آن سرو بلند وه که خون شد جگرم زین دل دشوار پسوند
2 رنج بی فایده چندین مکش ای خواجه حکیم کی بود مرهم داغ تو مرا فایده مند
3 هر درختی که دلم در چمن عیش نشاند تندباد غمت آمد همه از بیخ بکند
4 خنده غنچه بود وقت گل از گریه ابر گریه من نگر ای غنچه سیراب و بخند
1 دلم از حلقه زلف تو شد بند ز من مگسل که محکم گشت پیوند
2 بر آن لب خالها بس خط میفزای بلا بر جان من زین بیش مپسند
3 چه سود از پندگویان بیدلی را که گیرد عالمی از حال او پند
4 به خدمتگاری سرو بلندت میان صد جا گره بسته نی قند
1 از یار کهن نمی کنی یاد این پیشه نو مبارکت باد
2 فریاد کسی نمی کنی گوش پیش که کنیم از تو فریاد
3 با دولت بندگیت هستیم از خواجگی دو عالم آزاد
4 شاید که تو را فرشته خوانند کین لطف ندارد آدمیزاد
1 شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد
2 خونین دلی که بود جگر بسته اشک او بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد
3 نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ از خون دشمنان ز سم اسب شه فتاد
4 شاهی که در مقام غلامیش ماه عید خم کرد پشت خویش و پی خدمت ایستاد
1 چیست می دانی صدای چنگ و عود انت حسبی انت کافی یا ودود
2 نیست در افسردگان ذوع سماع ورنه عالم را گرفته ست این سرود
3 آه ازین مطرب که از یک نغمه اش آمده در رقص ذرات وجود
4 جای زاهد ساحل وهم و خیال جان عارف غرقه بحر شهود