آثار جامی

صفحه 28 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست نیست یک دل که ز عشق تو در او چاکی نیست

2 مگسل از من که درین باغ گلی نشکفته ست که به دامان وی آویخته خاشاکی نیست

3 شوق فتراک توام کشت ولی رخش تو را بی سر به ز منی حلقه فتراکی نیست

4 خوبرویان همه در بردن دل چالاکند در میان همه لیکن چو تو چالاکی نیست

1 سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید ز روی لطف به سوی فتادگان نگرید

2 سوی شکار شد آن ماه و من به ره ماندم خدای را غم حال من شکسته خورید

3 به خواریم مگذارید بر ره افتاده که پیش چشم من از جان و دل عزیزترید

4 قلاده سگ کویش به گردنم فکنید کشان کشان ز پیش تا شکارگه ببرید

1 ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست کار ما راست شود چون تو کنی بالا راست

2 ما نتابیم ز روی تو نظر گرچه گرفت از مژه چشم تو صد تیر بلا بر ما راست

3 خلعت لطف به قد تو بریدند ای سرو ناید این جامه به قد دگری قطعا راست

4 راستم با تو علی رغم همه کج نظران گر چه فرقی نبود پیش تو از کج تا راست

1 ما خسته خاطریم و دل افگار و دردمند زان یار جنگجوی و نگار جفاپسند

2 ای ناچشیده چاشنی درد بیدلان از حال ما بترس و بر احوال ما مخند

3 می کرد جا به خاطر ما پند پیش ازین اکنون که بند عشق قوی شد چه جای پند

4 ما را میان اهل وفا عشق برکشید هر جا که می رویم به عشقیم سربلند

1 دلم از خم صفا جام مصفا زده است همتم سنگ بر این طارم مینا زده است

2 نقد عرفان ز مقلد مطلب کان مسکین دست در آرزوی نسیه فردا زده است

3 زر و سیمی که بر آن خواجه نظر دوخته است مشت خاکی ست که در دیده بینا زده است

4 برفشان جیب که خار قدم تجرید است نیم سوزن که سر از جیب مسیحا زده است

1 چو ترکش بسته از راه آن سوار نازنین آید مرا تیر بلا بر سینه اندوهگین آید

2 بلا گویند می آید ز بالا راست است آری بلای جان من اینک ازان بالای زین آید

3 گهی کاید چنین خندان و خوش خلقی شود کشته معاذالله اگر ناگاه بر آهنگ کین آید

4 چو از توسن همی آیی فرو بر چشم من نه پا دریغ آید مرا کان پای نازک بر زمین آید

1 چیست می دانی صدای چنگ و عود انت حسبی انت کافی یا ودود

2 نیست در افسردگان ذوع سماع ورنه عالم را گرفته ست این سرود

3 آه ازین مطرب که از یک نغمه اش آمده در رقص ذرات وجود

4 جای زاهد ساحل وهم و خیال جان عارف غرقه بحر شهود

1 دلم میل یکی سرو سهی کرد که در وصفش عبارت کوتهی کرد

2 اگر چه بی رهی کردن ز حد برد بحمدالله که تنها با رهی کرد

3 دل من زان دهان رو در عدم داشت چو جان دانست عزم همرهی کرد

4 صراحی با وجود لعلش از می دلی پر داشت از ساغر تهی کرد

1 سر زلفت که هست از باد گاهی راست گاهی کج بر آن رخسار عارض باد گاهی راست گاهی کج

2 چو در مستی خرامی قدت از خاصیت باده شود چون شاخ گل از باد گاهی راست گاهی کج

3 خیال قامت و محراب ابروی تو می بندد که می خواند امام اوراد گاهی راست گاهی کج

4 در آن بالا و زلف از باغبان صنع حیرانم که چون می پرورد شمشاد گاهی راست گاهی کج

1 خوی تو بسی نازک و ما را ادبی نیست گر زانکه بگیرد دلت از ما عجبی نیست

2 نبود قدمی در رهت ای چشمه حیوان کافتاده چو من غرقه به خون تشنه لبی نیست

3 هر تار ز زلفت سبب جذبه عشق است سویت کشش خاطر ما بی سببی نیست

4 از نغمه غم بس مکن ای مرغ سحرخیز کامسال درین باغ نوای طربی نیست

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی