آثار جامی

صفحه 24 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 کس شیوه آن دلبر چالاک ندانست خونخواری آن کافر بی باک ندانست

2 افتاد سرم در ره خونخواره سواری کز سرکشیش لایق فتراک ندانست

3 چون سایه به خاک افکند آن سرو نه بر من گر قدر مرا پست تر از خاک ندانست

4 زان کس که مرا دوخت گریبان چه گشاید چون دوختن این جگر چاک ندانست

1 ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست کار ما راست شود چون تو کنی بالا راست

2 ما نتابیم ز روی تو نظر گرچه گرفت از مژه چشم تو صد تیر بلا بر ما راست

3 خلعت لطف به قد تو بریدند ای سرو ناید این جامه به قد دگری قطعا راست

4 راستم با تو علی رغم همه کج نظران گر چه فرقی نبود پیش تو از کج تا راست

1 چه گویم کز فراقت چونم ای دوست جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

2 به زیر پای خود کردی سرم پست رساندی پایه بر گردونم ای دوست

3 میان رهروان بودم فسانه ز ره بردی به یک افسونم ای دوست

4 چنان از لعل میگون تو مستم که فارغ از می گلگونم ای دوست

1 دور از رخ تو چنانم ای دوست کز هستی خود به جانم ای دوست

2 صبر از همه نیکوان توانم لیک از تو نمی توانم ای دوست

3 خواهم که به روز وصل پیشت غمنامه هجر خوانم ای دوست

4 پیش تو هنوز نارسیده از کار فتد زبانم ای دوست

1 دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست

2 گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست

3 صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست

4 چون فسونگر دید درد من برید از من امید ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست

1 چون سایه به خاک افکند آن سرو نه بر من گر قدر مرا پست تر از خاک ندانست

2 زان کس که مرا دوخت گریبان چه گشاید چون دوختن این جگر چاک ندانست

3 آن سرو که پاک است چو گل دامن حسنش افسوس که قدر نظر پاک ندانست

4 هر درد و غمی کآمد ازین چرخ جفا کیش منزل به جز این سینه غمناک ندانست

1 ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست کار ما راست شود چون تو کنی بالا راست

2 ما نتابیم ز روی تو نظر گرچه گرفت از مژه چشم تو صد تیر بلا بر ما راست

3 خلعت لطف به قد تو بریدند ای سرو ناید این جامه به قد دگری قطعا راست

4 راستم با تو علی رغم همه کج نظران گر چه فرقی نبود پیش تو از کج تا راست

1 چه گویم کز فراقت چونم ای دوست جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

2 به زیر پای خود کردی سرم پست رساندی پایه بر گردونم ای دوست

3 میان رهروان بودم فسانه ز ره بردی به یک افسونم ای دوست

4 چنان از لعل میگون تو مستم که فارغ از می گلگونم ای دوست

1 دور از رخ تو چنانم ای دوست کز هستی خود به جانم ای دوست

2 صبر از همه نیکوان توانم لیک از تو نمی توانم ای دوست

3 خواهم که به روز وصل پیشت غمنامه هجر خوانم ای دوست

4 پیش تو هنوز نارسیده از کار فتد زبانم ای دوست

1 دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست

2 گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست

3 صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست

4 چون فسونگر دید درد من برید از من امید ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی