آثار جامی

صفحه 24 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 شبم در ماتم هجران دو ابرو در خیال آمد به سینه هر کجا ناخن زدم شکل هلال آمد

2 پس از مرگ ای همایون زاغ افکن استخوانم را در آن صحرا که روزی بوی آن مشکین غزال آمد

3 روم در سایه دیوار آن خورشید رخ میرم چو خواهد آفتاب عمر را روزی زوال آمد

4 نشان نعل های مرکبش جوید سرشک من بلی سایل همیشه مایل صف نعال آمد

1 یار خطی که بر عذار نوشت یولج اللیل فی النهار نوشت

2 والضحی را که واضحش رخ اوست سورة اللیل بر کنار نوشت

3 به خط سبز وصف خط رخش سبزه بر طرف لاله زار نوشت

4 لب او پر شکر به مشک و گلاب مرهم سینه فگار نوشت

1 دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست

2 گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست

3 صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست

4 چون فسونگر دید درد من برید از من امید ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست

1 خاکی که زیر پای خود آن شوخ بسپرد صد جان بها دهند اگر پا بیفشرد

2 مشتاق کعبه را ز بساط حریر به ریگ حرم که در ته پهلو بگسترد

3 مویی شدم ز فقر و فنا کو قلندری کین موی را به پاکی تجرید بسترد

4 گرمی مجو به مجلس واعظ که مستمع گر باشد آتش از دم سردش بیفسرد

1 دلم چون داستان غم فرو ریخت سرشک از دیده پر نم فرو ریخت

2 صبا آن زلف پر خم را برافشاند دل صد بیدل از هر خم فرو ریخت

3 ز دردم هر که دم زد شرح آن را سرشک لعل من در دم فرو ریخت

4 دل چاکم کزو پیکانت افتاد چو ریشی دان کزو مرهم فرو ریخت

1 به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست چو شمع روی تو ماه آفتاب پرتو نیست

2 هزار زخم کهن بر دلم ز تیغ تو هست بیا که مرهم آن جز جراحت نو نیست

3 قلم به نسخ خط مهوشان بکش کامروز به حسن خط تو ماهی درین قلمرو نیست

4 دوم به راه غمت کز غبار غیر تهی ست به جست و جوی تو چون من کسی تهیدو نیست

1 ای دریغ کاخ امانی به غم و شادی بند بنده نفس خودی دعوی آزادی چند

2 پیش دانا چه بود ملک همه دنیا هیچ لاف دانش چه زنی ای که به هیچی خرسند

3 رشته سعی قوی کن که رسیدن نتوان به سر کنگر مقصود چو بگسست کمند

4 عالمی را ز تو پند است که در بند خودی تا به کی بهر خلاص دگران گویی پند

1 وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی هم نکرد وز تکبر گوش سوی دادخواهی هم نکرد

2 بهر پابوسی به راهش سالها بودیم خاک هرگز آن بدخو گذر بر خاک راهی هم نکرد

3 دل که می زد لاف صبر از ماه رویش سالها کی تواند صبر ازو سالی که ماهی هم نکرد

4 هر که با روی چو زر گشت از گدایان درش مایل مالی نشد پروای جاهی هم نکرد

1 ز خاکم چو خونین گیایی برآید ز هر شاخ برگ وفایی برآید

2 چو آتش مشو تند و سرکش مبادا که دود از دل مبتلایی برآید

3 به بوی تو از جا جهم مست و بی خود ز هر سو که آواز پایی برآید

4 نکو گوش کن کان منم گرد کویت چون شبها فغان گدایی برآید

1 یارب چه شد امروز که آن ماه نیامد جان رفت ز تن وان بت دلخواه نیامد

2 صد قصه پرغصه من ظلم رسیده بردم به سر راه ولی شاه نیامد

3 از خاک درش بود مرا چشم غباری این لطف جز از باد سحرگاه نیامد

4 از لذت تیغت چه خبر مرده دلان را چون زخم تو جز بر دل آگاه نیامد

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی