آثار جامی

صفحه 22 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 مطرب آهنگ ترنم های شوق انگیز کرد وز دم نی آتش صاحبدلان را تیز کرد

2 در حریم بزم رندان پای نتواند نهاد جز حریفی کز سبوی باده دستاویز کرد

3 کوهکن گو تیشه بی حاصل مزن چون دور چرخ لعل جان افزای شیرین روزی پرویز کرد

4 سبزه نو خاست گرد گل تو را از مشک ناب با اسیران هر چه کرد این سبزه نوخیز کرد

1 باز بر شکل دگر می بینمت زانچه بودی خوب تر می بینمت

2 پیش ازین بودی چو غنچه پردگی چون گل اکنون پرده در می بینمت

3 جز کمر چیزی نبینم در میان زان میان کاندر کمر می بینمت

4 چون نمی آیی چو جان اندر برم همچو عمر اندر گذر می بینمت

1 دردا که یار جانب ما را نگه نداشت آیین مهر و رسم وفا را نگه نداشت

2 شد خاک پای در ره او صد خداشناس فارغ گذشت و راه خدا را نگه نداشت

3 چشم حوادثش مرساد ار چه غمزه اش از سینه ام خدنگ جفا را نگه نداشت

4 در غیرتم ز باد که از چشم مردمان چون سرمه خاک آن کف پا را نگه نداشت

1 خوش آن که غم عشقت با جان وی آمیزد بر یاد تو بنشیند وز شوق تو برخیزد

2 چون قبله شود رویت از سجده نیاساید ور جام دهد لعلت از باده نپرهیزد

3 دل بشکندم چشمت خون ریزدم از دیده مست است عجب نبود گر بشکند و ریزد

4 گر سرو دلاویزت طرف چمن آراید کی غنچه دل پر خون در شاخ گل آویزد

1 مرا عشق عزیزی خوار کرده ست چه گویم عشق ازین بسیار کرده ست

2 نیاید از دل بی عشق کاری مرا این نکته در دل کار کرده ست

3 به روز وصل بس آسان بود عشق شب هجرش چنین دشوار کرده ست

4 نمی جنبد رقیبت زین سر کوی ره عشاق را دیوار کرده ست

1 شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد

2 خونین دلی که بود جگر بسته اشک او بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد

3 نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ از خون دشمنان ز سم اسب شه فتاد

4 شاهی که در مقام غلامیش ماه عید خم کرد پشت خویش و پی خدمت ایستاد

1 درین خرابه مکش بهر گنج غصه و رنج چو نقد وقت تو شد فقر خاک بر سر گنج

2 به کشت و کار جهان رخ میار کآخر داو ز کشت مات شود شاه عرصه شطرنج

3 به قصر عشرت و ایوان عیش شاهان بین که زاغ نغمه سراگشته چغذ قافیه سنج

4 گریز یک دو سه روزی ز حبس حس و جهت که هست چاره کارت برون ازین شش و پنج

1 فردا که دوست کشته خود را ندا کند خیزد ز خاک و بار دگر جان فدا کند

2 شد روی دوست قبله ما کو امام شهر تا در نماز خویش به ما اقتدا کند

3 بس پیر سالخورده که چون طفل خردسال در مکتب تو لوح محبت هجا کند

4 حاشا که من لباس سلامت کشم به دوش گر عشقم از پلاس ملامت ردا کند

1 چو یار دور چه سود ار بهار نزدیک است جدا ز صحبت او گل به خار نزدیک است

2 دیارم آن سر کویی ست و یارم آن سگ کوی خوشا کسی که به یار و دیار نزدیک است

3 خدای را ز سرم سایه دور دار ای هجر که روزم از تو به شبهای تار نزدیک است

4 نماند صبر ولی موعد وصال رسید شکست کشتیم اما کنار نزدیک است

1 کس شیوه آن دلبر چالاک ندانست خونخواری آن کافر بی باک ندانست

2 افتاد سرم در ره خونخواره سواری کز سرکشیش لایق فتراک ندانست

3 چون سایه به خاک افکند آن سرو نه بر من گر قدر مرا پست تر از خاک ندانست

4 زان کس که مرا دوخت گریبان چه گشاید چون دوختن این جگر چاک ندانست

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی