آثار جامی

صفحه 20 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 چو یار دور چه سود ار بهار نزدیک است جدا ز صحبت او گل به خار نزدیک است

2 دیارم آن سر کویی ست و یارم آن سگ کوی خوشا کسی که به یار و دیار نزدیک است

3 خدای را ز سرم سایه دور دار ای هجر که روزم از تو به شبهای تار نزدیک است

4 نماند صبر ولی موعد وصال رسید شکست کشتیم اما کنار نزدیک است

1 به جانب سفر آن ترک تندخو رفته ست خبر دهید مرا کز کدام سو رفته ست

2 به گردش ار چه رسیدن نمی توان باری کشم به دیده غبار رهی که او رفته ست

3 هزار دل کند از شهر صبر آواره به هر دیار که با آن رخ نکو رفته ست

4 چه آب بر جگرم باشد اینچنین که مرا هم آب دیده ز هجرش هم آبرو رفته ست

1 با خیال آن دو ابرو هر گهم خواب آمده ست خوابگاه من چو چشمت طاق محراب آمده ست

2 هر کجا حال شب و بی خوابی خود گفته ام زان فسانه خلق را رحم و تو را خواب آمده ست

3 ره به توحید مسبب کی برد عقل از رخت چون ز زلفت بسته زنجیر اسباب آمده ست

4 گر تو را جنس وفا باید به شهر عشق جوی کان متاع اندر دیار حسن نایاب آمده ست

1 کس از خوبان وفا هرگز ندیده ست جز آیین جفا هرگز ندیده ست

2 کند نادیده آن بدخو چنانم که پنداری مرا هرگز ندیده ست

3 دل زان چشم جادو شیوه ها دید کز آهوی خطا هرگز ندیده ست

4 خراش دل چه گویم کان گل اندام ز خار آزار پا هرگز ندیده ست

1 خوی تو بسی نازک و ما را ادبی نیست گر زانکه بگیرد دلت از ما عجبی نیست

2 نبود قدمی در رهت ای چشمه حیوان کافتاده چو من غرقه به خون تشنه لبی نیست

3 هر تار ز زلفت سبب جذبه عشق است سویت کشش خاطر ما بی سببی نیست

4 از نغمه غم بس مکن ای مرغ سحرخیز کامسال درین باغ نوای طربی نیست

1 عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست جز دل خود کین زمان هم از غمت آزاد نیست

2 کی توانم بهر عیدی با تو گستاخی نمود چون مرا پیش تو یارای مبارکباد نیست

3 چون کنم قصد سخن نام تو آید بر زبان چون کنم جانا که جز نام تو هیچم یاد نیست

4 ای فلک اندوه شیرین بر دل خسرو منه کین بضاعت را خریداری به از فرهاد نیست

1 مذهب عشق خودپسندی نیست جز فقیری و دردمندی نیست

2 عشق جادوست لیک شیوه او چشم بخشی ست چشمبندی نیست

3 بپسند آنچه می رسد کاینجا ناپسندی چو ناپسندی نیست

4 بگذر از چند و چون که جانان را سر چونی و برگ چندی نیست

1 در بر سیمین دلت گر سخت تر از سنگ نیست هرگزت رحمی چرا بر عاشق دلتنگ نیست

2 از خروش دلخراش ما طلب کن سر عشق زانکه این سر در صدای عود و صوت چنگ نیست

3 ماند ز اشک ما چو خر در گل رقیب سنگدل در ره عشق تو ما را غیر ازین خر سنگ نیست

4 از نوای بلبلان بر گل چه حاصل چون به باغ جام گلرنگ و حریف عندلیب آهنگ نیست

1 گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست نیست یک دل که ز عشق تو در او چاکی نیست

2 مگسل از من که درین باغ گلی نشکفته ست که به دامان وی آویخته خاشاکی نیست

3 شوق فتراک توام کشت ولی رخش تو را بی سر به ز منی حلقه فتراکی نیست

4 خوبرویان همه در بردن دل چالاکند در میان همه لیکن چو تو چالاکی نیست

1 مؤثر در وجود الا یکی نیست درین حرف شگرف اصلا شکی نیست

2 ولی جز زیرکان این را ندانند دریغا زیر گردون زیرکی نیست

3 جمال اوست تابان ور نه بردن دل از مردان حد هر کودکی نیست

4 ز خم جو فیض و ساغر هم که بی فیض به میخانه بزرگ و کوچکی نیست

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی