آثار جامی

صفحه 21 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 غزالی چون تو در صحرای چین نیست چه جای چین که در روی زمین نیست

2 نبینم لاله رخساری درین باغ که داغ عشقت او را بر جبین نیست

3 دهانت را وجود خرده بینان تصور کرده اند اما یقین نیست

4 بنفشه راست چون زلف کج توست همین رسته ز طرف یاسمین نیست

1 به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست چو شمع روی تو ماه آفتاب پرتو نیست

2 هزار زخم کهن بر دلم ز تیغ تو هست بیا که مرهم آن جز جراحت نو نیست

3 قلم به نسخ خط مهوشان بکش کامروز به حسن خط تو ماهی درین قلمرو نیست

4 دوم به راه غمت کز غبار غیر تهی ست به جست و جوی تو چون من کسی تهیدو نیست

1 بی تو مرا خانه جز گوشه ویرانه نیست خانه چه کار آیدم یار چو همخانه نیست

2 مرغ هوای تو را دانه درد است قوت حوصله مور را قوت این دانه نیست

3 گر چه ز شعله کشد خنجر بیداد شمع روی وفا تافتن عادت پروانه نیست

4 خرقه پشمین به بر می طلبی سیم و زر کسوت مردان چه سود کار چو مردانه نیست

1 صاحبدلی که نرد وفا عاشقانه باخت نقد دو کون در ره یار یگانه باخت

2 کوی فنا و فقر عجب کارخانه ای ست خوش آن که هر چه داشت درین کارخانه باخت

3 بربود شیخ صومعه را لذت سماع تسبیح و خرقه در ره چنگ و چغانه باخت

4 دل ز آرزوی خال تو در دام غصه مرد بیچاره مرغ جان به تمنای دانه باخت

1 لبت قوت جان از شکرخنده ساخت به یک خنده صد کشته را زنده ساخت

2 دل پاره پاره مرا جمع بود در آن زلف بادش پراکنده ساخت

3 چه روی خلاصی بود بنده را که عشق تو صد شاه را بنده ساخت

4 ز یک تار مویت که تا پا رسید پی ما توان عمر پاینده ساخت

1 بیا که چرخ مشعبد هزار شعبده ساخت که یار کار جگر خستگان غمزده ساخت

2 اگر چه قاعده چرخ کارسازی نیست به رغم اختر من بر خلاف قاعده ساخت

3 من و امید شهادت به تیغ آن شاهد که قوت جان شهید خود از مشاهده ساخت

4 به صبر کوش دلا روز هجر فایده چیست طبیب شربت تلخ از برای فایده ساخت

1 چشمت ز غمزه تیغ و ز مژگان خدنگ ساخت با عاشقان غمزده اسباب جنگ ساخت

2 بر من ز جورت این همه سختی که می رسد می بایدم تنی چو دل تو ز سنگ ساخت

3 پی چون به شهر وصل برد بارگی صبر کش سنگلاخ بادیه هجر لنگ ساخت

4 عیبم مکن به تنگی دل چون غمت فزود استاد فطرت از ازل این خانه تنگ ساخت

1 سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت واندوه گاه گاه مرا جاودانه ساخت

2 شمشاد را ز زلف تو کوتاه بود دست دستش مباد هر که ازان چوب شانه ساخت

3 از خانه کمان تو هر مرغ تیز پر کامد درون سینه من آشیانه ساخت

4 گر ساخت شه ز خشت زر ایوان کاخ عیش خواهیم ما به خشتی ازین آستانه ساخت

1 بیا که شاهد بستان ز رخ نقاب انداخت نسیم در سر زلف بنفشه تاب انداخت

2 صبا شمیم گل و بوی یار گلرخ داد مرا و مرغ چمن را در اضطراب انداخت

3 پی نثار قدوم گل از شکوفه نسیم به صحن باغ درمهای سیم ناب انداخت

4 ز شبنم سحری غنچه بامداد پگاه گشاد پیرهن از هم بر آفتاب انداخت

1 پرتو شمع رخت عکس بر افلاک انداخت قرص خورشید شد و سایه بر این خاک انداخت

2 برقی از شعشعه طلعت رخشان تو جست شعله در خرمن مشتی خس و خاشاک انداخت

3 خوش بران رخش که عشقت فلک سرکش را طوق در گردن ازان حلقه فتراک انداخت

4 ذوق مستان صبوحی زده بزم تو دید صبح در اطلس فیروزه خود چاک انداخت

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی