1 وان دگر جمله را یک آینه دید که خدا را در آن معاینه دید
2 دید یک ذات در حدود جهات متجلی شده به جمله صفات
3 یک وجود است سر به سر عالم همه اجزاش متصل با هم
4 کره مصمت است بی تجویف جمع گشته در او لطیف و کثیف
1 هر که را دیده نی به حق بیناست دیده او به دید حق نه سزاست
2 تا نگردد به حکم «بی یبصر» دیده تو به عین حق ناظر
3 نیست امکان جمال حق دیدن گل ز باغ شهود حق چیدن
4 چون تو سازی روان ز نافله ها به دیار قبول قافله ها
1 یک منک گوشت داد خواجه به زن کش بپز زود بهر طعمه من
2 گوشت را زن کباب کرد و بخورد خواجه چون گشت خواست عذر آورد
3 که هنوز آن ز دیگ بیرون بود که کمین کرد گربه و بربود
4 خواجه سنجید گربه را فی الحال نامد افزون ز گوشت یک مثقال
1 معنی حیرت ار شود مقسوم غیر محمود نیست یا مذموم
2 آنست مذموم کز شکوک و شبه بسته گردد به سوی مقصد ره
3 هست در راه سعی و کوی طلب شرط اول تعین مطلب
4 وجهه قصد ناشده ممتاز طایر سعی چون کند پرواز
1 در نواحی مصر شیر زنی همچو مردان مرد خود شکنی
2 به چنین دولتی مشرف شد نقد هستی تمامش از کف شد
3 شست از آلودگی به کلی دست نه به شب خفتی و نی به روز نشست
4 قرب سی سال ماند بر سر پای که نجنبید چون درخت از جای
1 روی عاشق نخست در خویش است دل او از برای خود ریش است
2 گر بخواهد برای خود خواهد ور بکاهد برای خود کاهد
3 همه گرد مراد خود گردد بهر بند و گشاد خود گردد
4 باشد از جام عشق مستی او دوست باشد طفیل هستی او
1 آن مخنث به بام همسایه رفت از همت فرومایه
2 پا فرو شد به روزنش ناگاه داشت روزن به سوی منظر راه
3 چون به منظر فتاد و خاست ز جای شد فرودش به جای دیگر پای
4 یافت خود را به خانه زیرین بود سردابه ای در او دیرین
1 هست قول نبی که دنیی دون وانچه جز ذکر ایزد بیچون
2 داخل اوست جمله ملعونند وز نظرگاه قرب بیرونند
3 هر که پیوند ساخت با ملعون نیست او هم ز حکم لعن برون
4 لعن حق چیست گویمت مشروح کنم ابواب فهم آن مفتوح
1 با پسر گفت پیری از همدان کای در اطوار کار خود همه دان
2 خویش را عمری آزمودستی هیچگه ریش گاو بودستی
3 گفت با وی پسر که ای بابا که بود ریش گاو گو با ما
4 گفت آن کس که بامداد پگاه می نهد پا ز کنج خانه به راه
1 عاشق صدق جو چو دریابد ظلمت خود ز خود عنان تابد
2 روی جان آورد به قبله دوست نشود محتجب ز مغز به پوست
3 هر چه گوید برای او گوید هر چه جوید برای او جوید
4 همچو پروانه کو به مجلس جمع هستی خود فنا کند در شمع