هست ازین جمله آنکه اهل نظر از جامی هفت اورنگ 24
1. هست ازین جمله آنکه اهل نظر
که ندوزند چشم دل ز اثر
1. هست ازین جمله آنکه اهل نظر
که ندوزند چشم دل ز اثر
1. روش عارف نکو رفتار
از مؤثر بود سوی آثار
1. قطره ای از تموج دریا
در زمستان فتاد بر صحرا
1. یافت ناگاه آن حکیمک راه
پیش جمعی از اولیاء الله
1. قطره چون آب شد به تابستان
گشت آن آب سوی بحر روان
1. آن یکی در مجالی اشیا
به صفت های حق بود بینا
1. وان دگر جمله را یک آینه دید
که خدا را در آن معاینه دید
1. هر که را دیده نی به حق بیناست
دیده او به دید حق نه سزاست
1. یک منک گوشت داد خواجه به زن
کش بپز زود بهر طعمه من
1. معنی حیرت ار شود مقسوم
غیر محمود نیست یا مذموم
1. در نواحی مصر شیر زنی
همچو مردان مرد خود شکنی
1. روی عاشق نخست در خویش است
دل او از برای خود ریش است