شب چو نزدیک شد به وقت سحر از جامی هفت اورنگ 12
1. شب چو نزدیک شد به وقت سحر
حبشی برد سوی بالین سر
...
1. شب چو نزدیک شد به وقت سحر
حبشی برد سوی بالین سر
...
1. با پدر گفت نازنین پسری
کای ز هر نیک و بد تو را خبری
...
1. پدر این قصه از زبان پسر
چون نیوشید گفت جان پدر
...
1. روزی آن نوجوان به عارف گفت
کای شناسای رازهای نهفت
...
1. آن یکی از حجاب پیچاپیچ
غیر صورت دگر نبیند هیچ
...
1. وان دگر گر چه عاشق صور است
لیک معشوقش از صور دگر است
...
1. شمس تبریز دید کاوحد دین
کرده نظاره بتان آیین
...
1. وان دگر گر چه بود عشق مجاز
رهزن عقل و دین او ز آغاز
...
1. وان دگر گر چه سوی صورت رو
آورد نیست قید صورت او
...
1. سخن عارف ستوده سیر
چون به اینجا رسید پیش پسر
...
1. پس پسر گفت ایهاالعارف
از مقامات عاشقی واقف
...
1. هوشمندی بدید مجنون را
آن ز فرمان عقل بیرون را
...