1 از رخ شاهزاده گلخنیی یافت در دل ز مهر روشنیی
2 شد چو از ره سواره بگذشتی گلخنی در نظاره گم گشتی
3 چو در آمد ز درد عشق ز پای ساخت در تنگنای گلخن جای
4 چند گه شاهزاده ره پیمود گلخنی در نظاره گه ننمود
1 عشق عاشق چو سر کشد به کمال شود از غیر عشق فارغ بال
2 عشق را قبله گاه خود سازد دل ز معشوق هم بپردازد
3 حب محبوب حب حب گردد آنچه لب بود لب لب گردد
4 غیر حب کس نماندش محبوب شود اندر شهود حب مغلوب
1 عشق مجنون بدین مقام رسید از تک و پوی و گفت و گوی رهید
2 داد با خود ترانه ای نو ساز عشقبازی به عشق کرد آغاز
3 آستین زد به هر نو و کهنی داد دامن به چنگ خاربنی
4 از درون نرم خارپشت آیین وز برون با کسان درشت آیین
1 ای فروغ جمال تو خوبان پرتو خوبی تو محبوبان
2 جلوه حسن تو کجاست که نیست جذبه عشق تو کراست که نیست
3 همه ذرات مست عشق تواند پایکوبان ز دست عشق تواند
4 حسن لیلی که راه مجنون زد کامش از کوی عقل بیرون زد
1 پیر توحید شیخ محیی الدین آفتاب سپهر کشف و یقین
2 زانچه از ذوق خود بیان کرده ست در فتوحات مکی آورده ست
3 که ز مغرب چو آمدم به دمشق جیب جانم گرفت جذبه عشق
4 عشقم اندر دل آتشی افزود که بر آمد ز هستی من دود
1 شب علی موفق آن شه دین رفت در خواب سوی خلد برین
2 دید شخصی لطیف و پاک سرشت ایستاده به رهگذار بهشت
3 یک به یک را به چهره می نگرد ره رد و قبول می سپرد
4 سعدا را به خلد می خواند اشقیا را ز خلد می راند
1 بوعلی رودباری آن شه دین خسرو بارگاه صدق و یقین
2 رفت روزی به جانب حمام تا سبک گردد از گرانی عام
3 دید از رقعه های گوناگون ژنده صوفیانه بر بیرون
4 یا رب این ژنده گفت کسوت کیست که درین راه جز به فاقه نزیست
1 از صف صوفیان سبک سیری در سیاحت گذشت بر دیری
2 دید آنجا یکی ز رهبانان لیک در کسوت مسلمانان
3 گفت کای کهنه پیر دیرانی چیست این کسوت مسلمانی
4 گفت عمریست تا مسلمانم دیده روشن به نور ایمانم
1 نوبهاران خلیفه بغداد بزم عشرت به طرف دجله نهاد
2 داشت در پرده شاهدی نوخیز در ترنم ز پسته شکر ریز
3 چون گرفتی چو زهره در بر چنگ چنگ زهره فتادی از آهنگ
4 با غلام خلیفه کز خوبی بود مهر سپهر محبوبی
1 نوجوانی نخورده نشتر غم شد گرفتار عشق دختر عم
2 روز و شب در سرای عم می بود در مقام رضای عم می بود
3 دمبدم روی دخترش می دید میوه از باغ نوبرش می چید
4 بود شبها در آن نشیمن راز با شکنهای زلف او کجه باز