بعد چل روز کز نشاط و سرور از جامی هفت اورنگ 59
1. بعد چل روز کز نشاط و سرور
حال بگذشتشان بدین دستور
...
1. بعد چل روز کز نشاط و سرور
حال بگذشتشان بدین دستور
...
1. بعد شش سال معتمر یا هفت
به سر روضه نبی می رفت
...
1. تاجری می گذشت در بغداد
رهگذارش به خان برده فتاد
...
1. تاجر القصه شد عزایم خوان
بهر تسخیر آن پری سوی خان
...
1. هم در آن وقت ها سری سقطی
آن سریع طریق حق نه بطی
...
1. تحفه و شیخ در سخن بودند
رازگوی نو و کهن بودند
...
1. لقمه ماهی فنا ذوالنون
سالی آمد به عزم حج بیرون
...
1. بود شوخی نشسته بر لب بام
با فروزان رخی چو ماه تمام
...
1. کشته عشق بوعلی دقاق
آن در آیین عشقبازی طاق
...
1. هم ز وی آورند کآخر کار
چون شد این درد بر دلش بسیار
...
1. هم ز وی آورند کز اصحاب
دید شخصیتش بعد مرگ به خواب
...
1. صرصر مرگ را ببین چه فن است
سر شکن بیخ کن ثمر فکن است
...